پیوسته و همیشه و مدام. (برهان). هماره. هموار: به خط و آن لب و دندانش بنگر که همواره مرا دارند در تاب. پیروز مشرقی. خواسته تاراج گشته سر نهاده بر زیان لشکرت همواره یافه چون رمه ی رفته شبان. رودکی. کردم روان و دل را بر جان او نگهبان همواره گردش اندر گردان بوند و کاوان. دقیقی. همواره پراپیخ است آن چشم فژاکن گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست. عماره. همی بود همواره با من درشت برآشفت یکبار و بنمود پشت. فردوسی. چه گویی کنون کار فرشیدورد که بوده ست همواره با داغ و درد. فردوسی. بر او آفرین کرد گشتاسب و گفت که با توخرد باد همواره جفت. فردوسی. این بود ملک را به جهان وقتی آرزو وین بود خلق را همه همواره در ضمیر. فرخی. همواره پادشاه جهان بادا آن حق شناس حق ده حرمت دان. فرخی. گفت کاین مردمان بی باکند همه همواره دزد و چالاکند. عنصری. همواره باش مهتر و همواره جاودان مه باش جاودانه و همواره باش حی. منوچهری. رازدار من تویی همواره یار من تویی غمگسار من تویی من آن تو، تو آن من. منوچهری. جهان همواره گرد آمد بر او بر نه بر رامین که بر دینار و گوهر. فخرالدین اسعد. گر رسم و خوی دیو گرفتند لاجرم همواره پیش دیو بداندیش چاکرند. ناصرخسرو. با طاعت و ترس باش همواره تا از تو به دل حسد برد ترسا. ناصرخسرو. امروز همواره عبادت می کنند. (کلیله و دمنه). نه پیوسته باشد روان در بدن نه همواره باشد زبان در دهن. سعدی. عزیزی در اقصای تبریز بود که همواره بیدار و شبخیز بود. سعدی. تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است. حافظ. ، یکسر. تماماً: شب است اکنون که خورشیدم برفته ست جهان همواره تاریکی گرفته ست. فخرالدین اسعد. رجوع به هموار شود
پیوسته و همیشه و مدام. (برهان). هماره. هموار: به خط و آن لب و دندانْش بنگر که همواره مرا دارند در تاب. پیروز مشرقی. خواسته تاراج گشته سر نهاده بر زیان لشکرت همواره یافه چون رمه ی ْ رفته شبان. رودکی. کردم روان و دل را بر جان او نگهبان همواره گردش اندر گردان بوند و کاوان. دقیقی. همواره پراپیخ است آن چشم فژاکن گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست. عماره. همی بود همواره با من درشت برآشفت یکبار و بنمود پشت. فردوسی. چه گویی کنون کار فرشیدورد که بوده ست همواره با داغ و درد. فردوسی. بر او آفرین کرد گشتاسب و گفت که با توخرد باد همواره جفت. فردوسی. این بود ملک را به جهان وقتی آرزو وین بود خلق را همه همواره در ضمیر. فرخی. همواره پادشاه جهان بادا آن حق شناس حق ده حرمت دان. فرخی. گفت کاین مردمان بی باکند همه همواره دزد و چالاکند. عنصری. همواره باش مهتر و همواره جاودان مه باش جاودانه و همواره باش حی. منوچهری. رازدار من تویی همواره یار من تویی غمگسار من تویی من آن تو، تو آن من. منوچهری. جهان همواره گرد آمد بر او بر نه بر رامین که بر دینار و گوهر. فخرالدین اسعد. گر رسم و خوی دیو گرفتند لاجرم همواره پیش دیو بداندیش چاکرند. ناصرخسرو. با طاعت و ترس باش همواره تا از تو به دل حسد برد ترسا. ناصرخسرو. امروز همواره عبادت می کنند. (کلیله و دمنه). نه پیوسته باشد روان در بدن نه همواره باشد زبان در دهن. سعدی. عزیزی در اقصای تبریز بود که همواره بیدار و شبخیز بود. سعدی. تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است. حافظ. ، یکسر. تماماً: شب است اکنون که خورشیدم برفته ست جهان همواره تاریکی گرفته ست. فخرالدین اسعد. رجوع به هموار شود
از جزرات هندو از اقلیم دوم است. در کتاب ابن سعید آمده است که نهرواله به تقدیم راء بی نقطه بر لام قاعده جزرات هند است. ابوریحان نهلواره به تقدیم لام ضبط کرده است و قول او از دیگران موثق تر است. و یکی از مسافران آن را چون ابن سعید نهرواله گفت. نهرواله از جزرات است در مغرب نیبار و آن از کنبایت بزرگتر است و بناهایش میان باغ ها وآبگیرها و نهرها پراکنده است و هم او گوید: نهرواله فرضه ای است در فاصله سه روزه راه از دریا و کنبایت فرضۀ نهرواله است و آن در سرزمینی است هموار، و درکتاب نزههالمشتاق نهرواره آمده است با دو راء. (از ترجمه تقویم البلدان ص 405). رجوع به نهرواله شود
از جزرات هندو از اقلیم دوم است. در کتاب ابن سعید آمده است که نهرواله به تقدیم راء بی نقطه بر لام قاعده جزرات هند است. ابوریحان نهلواره به تقدیم لام ضبط کرده است و قول او از دیگران موثق تر است. و یکی از مسافران آن را چون ابن سعید نهرواله گفت. نهرواله از جزرات است در مغرب نیبار و آن از کنبایت بزرگتر است و بناهایش میان باغ ها وآبگیرها و نهرها پراکنده است و هم او گوید: نهرواله فرضه ای است در فاصله سه روزه راه از دریا و کنبایت فرضۀ نهرواله است و آن در سرزمینی است هموار، و درکتاب نزههالمشتاق نهرواره آمده است با دو راء. (از ترجمه تقویم البلدان ص 405). رجوع به نهرواله شود
دهی است از بخش داران شهرستان فریدن که 530 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و عسل و کاردستی مردم بافتن قالی و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از بخش داران شهرستان فریدن که 530 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و عسل و کاردستی مردم بافتن قالی و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 14هزارگزی جنوب رزن و 6 هزارگزی خاور رزن به همدان. محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 375 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوب، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 14هزارگزی جنوب رزن و 6 هزارگزی خاور رزن به همدان. محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 375 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوب، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است جزء ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری ابهر و 6 هزارگزی شوسۀ زنجان به قزوین. کوهستانی سردسیر، دارای 348 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه. محصول آنجا غلات، انگور، قیسی، بادام. شغل اهالی زراعت است. در روی کوههای شمال. آبادی در محلی موسوم بحوض آثارمخروبۀ ساختمان های قدیمی از قبیل برج قلعه و حمام و غیره که با آجر و ساروج بنا شده دیده میشود. راه آن مالرو و از قهوه خانه نصرآباد در فصل خشکی اتومبیل میتوان برد مزارع گونش خانی، یورد، زرشکلی کیف بلاغی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری ابهر و 6 هزارگزی شوسۀ زنجان به قزوین. کوهستانی سردسیر، دارای 348 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه. محصول آنجا غلات، انگور، قیسی، بادام. شغل اهالی زراعت است. در روی کوههای شمال. آبادی در محلی موسوم بحوض آثارمخروبۀ ساختمان های قدیمی از قبیل برج قلعه و حمام و غیره که با آجر و ساروج بنا شده دیده میشود. راه آن مالرو و از قهوه خانه نصرآباد در فصل خشکی اتومبیل میتوان برد مزارع گونش خانی، یورد، زرشکلی کیف بلاغی جُزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10500گزی خاور کوزران، کنار راه فرعی کوزران به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از سراب سرمستی و محصول آن غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10500گزی خاور کوزران، کنار راه فرعی کوزران به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از سراب سرمستی و محصول آن غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان هنزا از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. در 30هزارگزی شمال باختری ساردوئیه واقع شده و سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان هنزا از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. در 30هزارگزی شمال باختری ساردوئیه واقع شده و سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، سکنۀ آن 696 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، بادام، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محلی بفاصله 500 گز به نام قولدرۀ بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قولدرۀ پائین 182 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، سکنۀ آن 696 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، بادام، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محلی بفاصله 500 گز به نام قولدرۀ بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قولدرۀ پائین 182 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
بلوی. صحابی است. در منابع حدیثی و تاریخی، صحابی عنوانی است که به کسی داده می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) با او دیدار داشته، به دین اسلام گرویده و مسلمان از دنیا رفته باشد. این افراد از مهم ترین پایه های انتقال آموزه های نبوی به نسل های بعد هستند. تحلیل شخصیت و عملکرد صحابه یکی از موضوعات اصلی در علم رجال، تاریخ اسلام و فقه است.
بَلَوی. صحابی است. در منابع حدیثی و تاریخی، صحابی عنوانی است که به کسی داده می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) با او دیدار داشته، به دین اسلام گرویده و مسلمان از دنیا رفته باشد. این افراد از مهم ترین پایه های انتقال آموزه های نبوی به نسل های بعد هستند. تحلیل شخصیت و عملکرد صحابه یکی از موضوعات اصلی در علم رجال، تاریخ اسلام و فقه است.
نام قضائی است که در ’قره حصار’ شرقی از ولایت سیواس (ترکیه) واقع است. این قضا شامل 6 ناحیه و چهل قریه و سکنۀ آن 20000 تن مسلمان است. زمین آن بسیار حاصلخیز و محصول عمده آن حبوب و میوه های مختلف است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
نام قضائی است که در ’قره حصار’ شرقی از ولایت سیواس (ترکیه) واقع است. این قضا شامل 6 ناحیه و چهل قریه و سکنۀ آن 20000 تن مسلمان است. زمین آن بسیار حاصلخیز و محصول عمده آن حبوب و میوه های مختلف است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
آتش گون و بته که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صله. صابی. خاکستر گرم با خرده های آتش. (از یادداشت بخط مؤلف)
آتش گَوَن و بُتَه که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صَلَه. صابی. خاکستر گرم با خرده های آتش. (از یادداشت بخط مؤلف)
مردم نا تراشیده و نا هموار، چوب کنده نا تراشیده که گاه آنرا در پس در اندازند تا گشوده نگردد و گاه سوراخ کنند و پای مجرمان را بدان محکم نمایند: (بر گردن مخالف و بر پای دشمنت نکبت کند دو شاخی و محنت کلندری)، (پور بهای جامی)
مردم نا تراشیده و نا هموار، چوب کنده نا تراشیده که گاه آنرا در پس در اندازند تا گشوده نگردد و گاه سوراخ کنند و پای مجرمان را بدان محکم نمایند: (بر گردن مخالف و بر پای دشمنت نکبت کند دو شاخی و محنت کلندری)، (پور بهای جامی)