- هلو (پسرانه)
- عقاب (نگارش کردی: هه)
معنی هلو - جستجوی لغت در جدول جو
- هلو
- میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
- هلو
- ریسمانی که کودکان از جایی آویزند و بر آن نشینند و در هوا آیند و روند، ارجوحه، تاب
- هلو ((هُ))
- درختی از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که دارای میوه آب دار شفت و هسته ناهموار درشت است. گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند
هلو پوست کنده: کنایه از شخص خوش بر و رو، خوش آب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورنمند: زن
ناشکیبا
((هِ))
فرهنگ فارسی معین
گردکان بازی، چرخی که کودکان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان گذارند تا آب آن را به گردش درآورد و ایشان تماشا کنند، گردون بازی
جنب، هر دو طرف سینه وشکم، یک طرف چیزی، کنار
کنار، یک طرف چیزی، ضلع، یک سمت بدن، کنار سینه و شکم، برای مثال خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲ - ۳۱۹)
پهلوان، مرد دلیر، برای مثال به قلب اندرون پای خود را فشرد / به هر «پهلوی» پهلویی را سپرد (نظامی۵ - ۷۹۷) نیرومند، از مردم قوم پارت، قوم پارت، برای مثال گزین کرد از آن نامداران سوار / دلیران جنگی ده ودوهزار ی هم از پهلو، پارس، کوج و بلوج / ز گیلان جنگی و دشت سروج (فردوسی - ۲/۲۴۲) شهر، برای مثال یکی لشکر از پهلو آمد به دشت / که از گرد ایشان هوا تیره گشت (فردوسی - ۲/۱۵۲)
پهلو تهی کردن: کنایه از دوری کردن و کناره کردن از کاری، زیر بار نرفتن، شانه خالی کردن
پهلو دادن: کنایه از به کسی سود رساندن و او را چیزدار کردن، مدد کردن
پهلو زدن: کنایه از برابری کردن، همسری کردن در قدر و مرتبه، برای مثال سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار / سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد (حافظ۲ - ۳۲۵)
پهلو کردن: کناره کردن، کناره گرفتن، برای مثال با آنکه حلال توست باده / پهلو کن از آن حرام زاده (نظامی۳ - ۵۳۳)
پهلو گرفتن: کنار گرفتن، در ساحل ایستادن و لنگر انداختن کشتی
پهلوان، مرد دلیر،
پهلو تهی کردن: کنایه از دوری کردن و کناره کردن از کاری، زیر بار نرفتن، شانه خالی کردن
پهلو دادن: کنایه از به کسی سود رساندن و او را چیزدار کردن، مدد کردن
پهلو زدن: کنایه از برابری کردن، همسری کردن در قدر و مرتبه،
پهلو کردن: کناره کردن، کناره گرفتن،
پهلو گرفتن: کنار گرفتن، در ساحل ایستادن و لنگر انداختن کشتی
پارسی تازی گشته پهلو پهلو
دورۀ دوم از دوران چهارم زمین شناسی که عصر حاضر دنبالۀ آن است
اسلیمی خطایی ونقشهای دیگر که بر اطراف کتابه خانه وغیره نقش کنند
وزغ غوک
ریسمانی که کودکان ازجایی آویزند وبرآن نشیندودرهواآیند وروند، ارجوحه تاب
هلویی که پوست آنرادرآورده باشند، شخص خوش برورو خوش آب ورنگ وئارای طراوت جوانی (مخصوصا درمورددختران دم بخت استعمال شود)
نوعی هلو که دارای میوه پهن وکوچکتر ازهلوی معمولی است
قسمی هلو که دارای میوه های ریزتر ازهلوی معمول ونامرغوب تراست
بالندگی
آزمودن، دریافتن، آشکار کردن
نوعی میوه آبدار شبیه به گوجه که پوست نازک دارد وبرنگهای سیاه و زرد نیز میباشد
سطل، ظرف آبکشی
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
روشنایی، نور، فرانسه از یونانی، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد
هراس
معرض
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
عنان اسب بیرون کردن بیرون کردن پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه
غذایی که از برنج سازند و با خورشها خورند
لذیذ، شیرین
خالی، تنها، منفرد