پسران زیبارویی که در بهشت خدمتگذار زنان بهشتی خواهند بود، برای مثال مگر لشکرگه غلمان خلدند / سرادقشان زده دیبای اخضر (ناصرخسرو۱ - ۲۶۵)، پادشاها کحل چشم حور و غلمان خاک تو / صدهزاران رحمت حق بر روان پاک تو (سلمان ساوجی - ۵۱۰)، غلام
پسران زیبارویی که در بهشت خدمتگذار زنان بهشتی خواهند بود، برای مِثال مگر لشکرگه غلمان خلدند / سرادقشان زده دیبای اخضر (ناصرخسرو۱ - ۲۶۵)، پادشاها کحل چشم حور و غلمان خاک تو / صدهزاران رحمت حق بر روان پاک تو (سلمان ساوجی - ۵۱۰)، غلام
میرزا سلمان، از اهل اصفهان و بسیار خوش طبع و صحبت دوست بود. در زمان شاه مرحوم (شاه طهماسب اول) در دفتر کار میکرد در دورۀ شاه اسماعیل دوم بوزارت رسید و در زمان شاه سلطان محمد وزیراعظم، بلکه امیر اکرم شد. طبعی توانا داشت و دیوانی به اتمام رسانیده است. (مجمع الخواص صص 41- 42)
میرزا سلمان، از اهل اصفهان و بسیار خوش طبع و صحبت دوست بود. در زمان شاه مرحوم (شاه طهماسب اول) در دفتر کار میکرد در دورۀ شاه اسماعیل دوم بوزارت رسید و در زمان شاه سلطان محمد وزیراعظم، بلکه امیر اکرم شد. طبعی توانا داشت و دیوانی به اتمام رسانیده است. (مجمع الخواص صص 41- 42)
دهی است از دهستان یاتری بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 229 تن سکنه است. آب آن از حبله رود. محصول آنجا غلات، پنبه، بنشن، انار و انجیر می باشد. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعۀ حسن آباد و امامزاده گوشه جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان یاتری بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 229 تن سکنه است. آب آن از حبله رود. محصول آنجا غلات، پنبه، بنشن، انار و انجیر می باشد. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعۀ حسن آباد و امامزاده گوشه جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
قلعه ای است در حدود مصر. (برهان) ، پادشاهی بوده است در یونان. (برهان). مؤلف سراج اللغات نویسد: غلط محض است بلکه هرمان دو عمارت عظیم اند محاذی فسطاط در مصر که هر کدام از ایشان کوهی به نظر می آید و بنای ایشان مربعالقاعده است و مخروطی شکل. بعضی هرمان را صیغۀ جمع هرم به سیاق فارسی دانسته اند و بعضی تثنیۀ هرم و مراد ایشان دو هرم بزرگ تر از اهرام ثلاثۀ مصر است یعنی هرم کئوپس و هرم کفرن. ابن الندیم در الفهرست از ’هرمین’ نام می برد. (از حاشیۀ برهان چ معین). دو بناست از بناهای نخستین در مصر که گویند آنها را ادریس بنا کرده است که علوم را در آنها از طوفان مصون دارد. (از منتهی الارب). اهرام زیادی در مصر است اما دو هرم آن مشهورتر می باشد و آن دو بنای مربعالقاعده و مخروطی شکل است که طول اضلاع مثلث های اطراف آن تا چهارصد ذراع میرسد. در یکی از این هرمها قبر هرمس و در دیگری مزار شاگرد او اغانیمون است. این دو از عجایب عالم و از دور مانند دو کوه است. (از معجم البلدان) : چگون کاخی ؟ کاخی چو گنبد هرمان ز پای تا سر چون مصحفی نبشته به زر. فرخی. همچون هرمان حصار عمرت محتاج به پاسبان مبینام. خاقانی. علم دین علم کفر مشمارید هرمان همبر تلل منهید. خاقانی. هر امان کآن هرمان یافت به صد قرن کهن زین قران صاحب اقران به خراسان یابم. خاقانی
قلعه ای است در حدود مصر. (برهان) ، پادشاهی بوده است در یونان. (برهان). مؤلف سراج اللغات نویسد: غلط محض است بلکه هرمان دو عمارت عظیم اند محاذی فسطاط در مصر که هر کدام از ایشان کوهی به نظر می آید و بنای ایشان مربعالقاعده است و مخروطی شکل. بعضی هرمان را صیغۀ جمع هرم به سیاق فارسی دانسته اند و بعضی تثنیۀ هرم و مراد ایشان دو هرم بزرگ تر از اهرام ثلاثۀ مصر است یعنی هرم کئوپس و هرم کفرن. ابن الندیم در الفهرست از ’هرمین’ نام می برد. (از حاشیۀ برهان چ معین). دو بناست از بناهای نخستین در مصر که گویند آنها را ادریس بنا کرده است که علوم را در آنها از طوفان مصون دارد. (از منتهی الارب). اهرام زیادی در مصر است اما دو هرم آن مشهورتر می باشد و آن دو بنای مربعالقاعده و مخروطی شکل است که طول اضلاع مثلث های اطراف آن تا چهارصد ذراع میرسد. در یکی از این هرمها قبر هرمس و در دیگری مزار شاگرد او اغانیمون است. این دو از عجایب عالم و از دور مانند دو کوه است. (از معجم البلدان) : چگون کاخی ؟ کاخی چو گنبد هرمان ز پای تا سر چون مصحفی نبشته به زر. فرخی. همچون هرمان حصار عمرت محتاج به پاسبان مبینام. خاقانی. علم دین علم کفر مشمارید هرمان همبر تلل منهید. خاقانی. هر امان کآن هرمان یافت به صد قرن کهن زین قران صاحب اقران به خراسان یابم. خاقانی
دهی است از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. سکنۀ آن 2000 تن. آب آن از رود خانه شلمان رود. محصول عمده آن برنج، ابریشم و نیشکر و صیفی. راه آن ماشین رو. بنگاه کشاورزی تهیۀ خرید پیله و 15 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. سکنۀ آن 2000 تن. آب آن از رود خانه شلمان رود. محصول عمده آن برنج، ابریشم و نیشکر و صیفی. راه آن ماشین رو. بنگاه کشاورزی تهیۀ خرید پیله و 15 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
مخفف هر زمان باشد که افادۀ هر دم و هر ساعت می کند. (برهان) : آسمان آسیای گردان است آسمان آسمان کند هزمان. کسائی. کز فروغ مکارمش هزمان مورچه بشمرد ز دور ضریر. خسروی سرخسی. ز بس برسختن زرّش به جای مردمان، هزمان ز ناره بگسلد کپّان ز شاهین بگسلد پله. دقیقی. دو هفته برآمد بر این روزگار که هزمان همی تیزتر گشت کار. دقیقی. چه بندی دل اندر سرای فسوس که هزمان به گوش آید آوای کوس. فردوسی. همی کرد گودرز هر سو نگاه ز دشمن بیفزود هزمان سپاه. فردوسی. بدان جایگه باشد ارژنگ دیو که هزمان برآرد خروش و غریو. فردوسی. پدر از مردی در شیر زند هزمان دست پسر از مردی با پیل زند هر دم بر. فرخی. من و چنگی و آن دلبر که او رانیست همتایی ز من کرده مدیح شاه را هزمان تقاضایی. فرخی. ز بانگ بوق و هول کوس هزمان درافتد زلزله در هفت کشور. عنصری. چو صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی. منوچهری. هزمان بکند بانگ نمازی به لب جوی در سجده رود خیری با لالۀ خودروی. منوچهری. ز صد گونه هزمان بدو گرد کرد کسش بازنشناسد از زرّ زرد. اسدی. یکی چاره هزمان نماید همی بدان چاره جانمان رباید همی. اسدی. چنان کرد دین را به شمشیر تیز که هزمان بود بیش تا رستخیز. اسدی. از این چون و چرا بگذر که روشن گرددت هزمان مگر کآن عالم پرخیر بی چون وچرا یابی. سنائی. ز بیم چنبر این لاجوردی همی بیرون جهم هزمان ز چنبر. ناصرخسرو. وینکه بگرداند هزمان همی بلبل نونو به شگفتی نواش. ناصرخسرو. تشنه ت نشود هرگز تا آب نخوردی هرچند که آب آب همیگویی هزمان. ناصرخسرو. من آن درّ حکمت ندارم مهیا که عرضه کنم بر تو هزمان دگرگون. سوزنی. نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرۀ طفلان نگاریدم به سرخ و زرد زاشک دیده هزمانش. خاقانی. و رجوع به ترکیب های هر شود
مخفف هر زمان باشد که افادۀ هر دم و هر ساعت می کند. (برهان) : آسمان آسیای گردان است آسمان آسِمان کند هزمان. کسائی. کز فروغ مکارمش هزمان مورچه بشمرد ز دور ضریر. خسروی سرخسی. ز بس برسختن زرّش به جای مردمان، هزمان ز ناره بگسلد کپّان ز شاهین بگسلد پله. دقیقی. دو هفته برآمد بر این روزگار که هزمان همی تیزتر گشت کار. دقیقی. چه بندی دل اندر سرای فسوس که هزمان به گوش آید آوای کوس. فردوسی. همی کرد گودرز هر سو نگاه ز دشمن بیفزود هزمان سپاه. فردوسی. بدان جایگه باشد ارژنگ دیو که هزمان برآرد خروش و غریو. فردوسی. پدر از مردی در شیر زند هزمان دست پسر از مردی با پیل زند هر دم بر. فرخی. من و چنگی و آن دلبر که او رانیست همتایی ز من کرده مدیح شاه را هزمان تقاضایی. فرخی. ز بانگ بوق و هول کوس هزمان درافتد زلزله در هفت کشور. عنصری. چو صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی. منوچهری. هزمان بکند بانگ نمازی به لب جوی در سجده رود خیری با لالۀ خودروی. منوچهری. ز صد گونه هزمان بدو گرد کرد کسش بازنشناسد از زرّ زرد. اسدی. یکی چاره هزمان نماید همی بدان چاره جانْمان رباید همی. اسدی. چنان کرد دین را به شمشیر تیز که هزمان بود بیش تا رستخیز. اسدی. از این چون و چرا بگذر که روشن گرددت هزمان مگر کآن عالم پرخیر بی چون وچرا یابی. سنائی. ز بیم چنبر این لاجوردی همی بیرون جهم هزمان ز چنبر. ناصرخسرو. وینکه بگرداند هزمان همی بلبل نونو به شگفتی نواش. ناصرخسرو. تشنه ت نشود هرگز تا آب نخوردی هرچند که آب آب همیگویی هزمان. ناصرخسرو. من آن درّ حکمت ندارم مهیا که عرضه کنم بر تو هزمان دگرگون. سوزنی. نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرۀ طفلان نگاریدم به سرخ و زرد زَاشک دیده هزمانش. خاقانی. و رجوع به ترکیب های هر شود
نام چهارده تن پاپ کاتولیک های جهان بشرح زیر: کلمان اول (سن...) از 91 تا 100 میلادی ’ دوم از 1046 تا 1047 میلادی ’ سوم از 1187 تا 1191 میلادی ’ چهارم (گیفولک) از 1265 تا 1268 میلادی ’ پنجم (برتران دوگو) از 1305 تا 1314 میلادی ’ ششم از 1342 تا 1352 میلادی ’ هفتم (ژول دومدیسی) از 1523 تا 1534 میلادی ’ هشتم از 1592 تا 1605 میلادی ’ نهم از 1667 تا 1669 میلادی ’ دهم از 1670 تا 1676 میلادی ’ یازدهم از 1700 تا 1721 میلادی ’ دوازدهم از 1730 تا 1740 میلادی ’ سیزدهم از 1758 تا 1769 میلادی ’ چهاردهم از 1769تا1774 میلادی (از لاروس)
نام چهارده تن پاپ کاتولیک های جهان بشرح زیر: کلمان اول (سن...) از 91 تا 100 میلادی ’ دوم از 1046 تا 1047 میلادی ’ سوم از 1187 تا 1191 میلادی ’ چهارم (گیفولک) از 1265 تا 1268 میلادی ’ پنجم (برتران دوگو) از 1305 تا 1314 میلادی ’ ششم از 1342 تا 1352 میلادی ’ هفتم (ژول دومدیسی) از 1523 تا 1534 میلادی ’ هشتم از 1592 تا 1605 میلادی ’ نهم از 1667 تا 1669 میلادی ’ دهم از 1670 تا 1676 میلادی ’ یازدهم از 1700 تا 1721 میلادی ’ دوازدهم از 1730 تا 1740 میلادی ’ سیزدهم از 1758 تا 1769 میلادی ’ چهاردهم از 1769تا1774 میلادی (از لاروس)
آلمانی، آلمانی، (دمشقی)، نام مملکتی به اروپای مرکزی، حدّ شمالی آن دریای شمال و شبه جزیره دانمارک و دریای بالتیک و حدّ شرقی، لهستان و حد جنوبی، کشورهای چکسلواکی و مجارستان و ایتالیا و سویس و حدّ غربی، هلند و بلژیک و لوگزامبورک وفرانسه میباشد، وسعت سابق آن 472034 کیلومتر مربع با 66میلیون سکنه بوده است ولی از 1935 میلادی ببعد به تدریج بر وسعت خاک خود افزوده و ناحیۀ سار و کشور اطریش و قسمتی از چکسلواکی و قسمتی از لهستان را تصرف کرده است و مساحت کنونی آن به 583280 کیلومتر مربع و جمعیّت آن به 74میلیون میرسد، کرسی آن شهر برلین (برلن) دارای 4250000 سکنه است و یکی از بزرگترین شهرهای صنعتی و سیاسی و علمی و تجارتی آلمان بشمار میرود، کشور آلمان تا سال 1871 میلادی از کشورهای کوچکی که هر یک صاحب استقلال بودند تشکیل میشد ولی در این سال ویلهلم اوّل بدستیاری صدراعظم خود بیسمارک موفق گردید دولت های مزبور را متّحد ساخته و امپراطوری بزرگ آلمان را تأسیس کند، حکومت آلمان تا پایان جنگ 1914 میلادی مشروطۀ متّحده بود ولی پس از جنگ (1918) حکومت مشروطۀ آن به جمهوری مرکّب از 16 دولت تبدیل شد
آلمانْی، آلمانی، (دمشقی)، نام مملکتی به اروپای مرکزی، حدّ شمالی آن دریای شمال و شبه جزیره دانمارک و دریای بالتیک و حدّ شرقی، لهستان و حد جنوبی، کشورهای چِکُسلواکی و مجارستان و ایتالیا و سویس و حدّ غربی، هلند و بلژیک و لوگزامبورک وفرانسه میباشد، وسعت سابق آن 472034 کیلومتر مربع با 66میلیون سکنه بوده است ولی از 1935 میلادی ببعد به تدریج بر وسعت خاک خود افزوده و ناحیۀ سار و کشور اطریش و قسمتی از چِکُسلواکی و قسمتی از لهستان را تصرف کرده است و مساحت کنونی آن به 583280 کیلومتر مربع و جمعیّت آن به 74میلیون میرسد، کرسی آن شهر بِرْلین (بِرْلَن) دارای 4250000 سکنه است و یکی از بزرگترین شهرهای صنعتی و سیاسی و علمی و تجارتی آلمان بشمار میرود، کشور آلمان تا سال 1871 میلادی از کشورهای کوچکی که هر یک صاحب استقلال بودند تشکیل میشد ولی در این سال ویلهِلْم اوّل بدستیاری صدراعظم خود بیسمارک موفق گردید دولت های مزبور را متّحد ساخته و امپراطوری بزرگ آلمان را تأسیس کند، حکومت آلمان تا پایان جنگ 1914 میلادی مشروطۀ متّحده بود ولی پس از جنگ (1918) حکومت مشروطۀ آن به جمهوری مرکّب از 16 دولت تبدیل شد
جمع واژۀ غلام. (منتهی الارب). جمع غلام است و غلام بر امرد اطلاق میشود. (غیاث اللغات) (آنندراج). گاهی به معنی مفرد آید. (از آنندراج) : هرکه قربان تو غلمان نشود آدم نیست صدقت میشوم ای مثل تو در عالم نیست. میرنجات (از آنندراج). ، خدمتکاران بهشتی به صورت امرد. (ناظم الاطباء). مخلوقی در بهشت به صورت امردان که در خدمت اهل جنت خواهند بود، اگر چه غلمان جمع است ولی فارسیان به معنی مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حوراء است مفرد استعمال میشود. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : مگر لشکرگه غلمان خلدند سرادقشان زده دیبای اخضر. ناصرخسرو. همه اندیشهای بد ترا دیوند در دوزخ همه تدبیرهای نیک حورانندبا غلمان. ناصرخسرو. اول کسی که در آفاق گریست ابلیس بود، حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. (قصص الانبیاء ص 19). گفت: یا رسول اﷲ رضوان با اهل بهشت آمده اند و حله ها آورده اند، و ولدان و غلمان صف درصف زده. (قصص الانبیاء ص 245). بگذر از نفس بهیمی تا نباشد تنت را طمع نقل و مرغ و خمر و حور و غلمان داشتن. سنایی. ایوانش جنت را بدل جام از کفش کوثر عمل اصوات غلمان زین غزل ابیات غرا داشته. خاقانی. ور چنین حوردر بهشت آید همه خادم شوند و غلمانش. سعدی (طیبات). خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو چهارم از مجلد سوم ص 322). آنجا که ساعد تو برآید زآستین غلمان رود ز دست و گزد حور پشت دست. صائب (از آنندراج)
جَمعِ واژۀ غُلام. (منتهی الارب). جمع غلام است و غلام بر امرد اطلاق میشود. (غیاث اللغات) (آنندراج). گاهی به معنی مفرد آید. (از آنندراج) : هرکه قربان تو غلمان نشود آدم نیست صدقت میشوم ای مثل تو در عالم نیست. میرنجات (از آنندراج). ، خدمتکاران بهشتی به صورت امرد. (ناظم الاطباء). مخلوقی در بهشت به صورت امردان که در خدمت اهل جنت خواهند بود، اگر چه غلمان جمع است ولی فارسیان به معنی مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حَوراء است مفرد استعمال میشود. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : مگر لشکرگه غلمان خلدند سرادقشان زده دیبای اخضر. ناصرخسرو. همه اندیشهای بد ترا دیوند در دوزخ همه تدبیرهای نیک حورانندبا غلمان. ناصرخسرو. اول کسی که در آفاق گریست ابلیس بود، حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. (قصص الانبیاء ص 19). گفت: یا رسول اﷲ رضوان با اهل بهشت آمده اند و حله ها آورده اند، و ولدان و غلمان صف درصف زده. (قصص الانبیاء ص 245). بگذر از نفس بهیمی تا نباشد تنت را طمع نقل و مرغ و خمر و حور و غلمان داشتن. سنایی. ایوانش جنت را بدل جام از کفش کوثر عمل اصوات غلمان زین غزل ابیات غرا داشته. خاقانی. ور چنین حوردر بهشت آید همه خادم شوند و غلمانش. سعدی (طیبات). خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو چهارم از مجلد سوم ص 322). آنجا که ساعد تو برآید زآستین غلمان رود ز دست و گزد حور پشت دست. صائب (از آنندراج)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت در 5 هزارگزی شمال رشت و هزارگزی خاور راه پیربازار. جلگه و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 420 تن شیعه اند که به گیلکی وفارسی سخن میگویند. آب آن از صیقلان رود تأمین میشودو محصول آن برنج و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت در 5 هزارگزی شمال رشت و هزارگزی خاور راه پیربازار. جلگه و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 420 تن شیعه اند که به گیلکی وفارسی سخن میگویند. آب آن از صیقلان رود تأمین میشودو محصول آن برنج و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)