جدول جو
جدول جو

معنی هلقف - جستجوی لغت در جدول جو

هلقف
(هَِ لْ لَ)
مرد گرانجان سطبراندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به هلغف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلقف
تصویر تلقف
چیزی را به سرعت ربودن
لقمه را به سرعت فرو بردن
چیزی را به سرعت فراگرفتن و ازبر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ قِ)
حوض فرودریده از زیر. چاه استوارناکرده بناء از کلوخ برآورده، چاه پرآب که در کندن روان گردد. (منتهی الارب) ، لقف. و رجوع به لقف (ثقف لقف) شود
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ)
کمی اشتها و خواهش طعام. (منتهی الارب). کمی میل به طعام. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
افتادن دیوار. (منتهی الارب). بیوفتیدن دیوار. (تاج المصادر). بیفتادن دیوار. (زوزنی) ، از زیر فرودریدن حوض به سبب نااستواری بنا. (منتهی الارب). فروریزیدن حوض. (منتخب اللغات). ریهیده شدن بن حوض. (تاج المصادر) (مجمل اللغه) ، فراخ شدن کرانه های حوض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ قَ)
لقفان. شتاب و سبک گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). سبک فراگرفتن. فراگرفتن و زود فروواریدن. (تاج المصادر). زود فروواریدن و زود فراگرفتن. (زوزنی). زود فروخوردن. (ترجمان القرآن) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
آب چند چاه است اعلای فوران نهایت شیرین. (منتهی الارب). یاقوت گوید: ماء آبار کثیره عذب لیس علیها مزارع و لا نخل فیها لغلظ موضعها و خشونته و هو با علی فوران واد من ناحیه السوارقیه علی فرسخ و فی لقف و لفت وقع الخلاف فی حدیث الهجره و کلاهما صحیح. هذا موضع و ذاک آخر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لَ قِ)
رجل ٌ ثقف ٌ لقف ٌ، مرد چست و سبک زیرک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
جانب و کرانه های حوض و چاه. ج، القاف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
مرد ضخیم اندام آگنده گوشت. (از منتهی الارب) ، مضطرب خلقت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
جوع هلقت، گرسنگی شدید. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
گرسنگی سخت. شدید از گرسنگی و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد گوشتناک. (منتهی الارب). مرد پرگوشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ لَ قِ)
بسیارخوار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ قَم م)
مهتر سطبراندام ضخم خداوند شتران، مرد بسیارخوار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فروخورنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ قا)
نوعی دویدن همچو ولقی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
مرد گران سنگ درشت اندام گرانجان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مرد کلان شکم بی خیر ناشکیبا. (منتهی الارب) ، دروغگوی، پیر کلانسال، ریش سطبر، مرد کلان ریش و بسیارموی درشت اندام، روزی که ابرش آفتاب را پوشد. شتر نر کلانسال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از زیر فروریخته شدن حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زود فروخوردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فروخوردن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلعیدن طعام. (از اقرب الموارد) ، زود فراگرفتن چیزی را. (آنندراج). بسرعت گرفتن چیزی را بدست گرفتن آن را از دست کسی که آن را اندازد. گویند: تلقف الکره برأس الصولجان. (از اقرب الموارد) ، از عیبهای خلقیۀ اسب است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 26). رجوع به تلقیف شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلقف
تصویر تلقف
فرو خوردن، فراگیری یاد گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقف
تصویر لقف
شتابان گرفتن افتادن دیوار، درز یافتن تالابه، نا استواری ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار