جدول جو
جدول جو

معنی هلقس - جستجوی لغت در جدول جو

هلقس
(هَِ لْ لَ)
گرسنگی سخت. شدید از گرسنگی و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد گوشتناک. (منتهی الارب). مرد پرگوشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ لْ لَ)
جوع هلقت، گرسنگی شدید. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از بلاد قدیم لاکونیا بود که مردم آن دو بار بر ضد اسپارتا برخاستند و در قرن نهم قبل از میلاد مغلوب شدند. نام کنونی این شهر تسی لی است. (از تعلیقات نصرالله فلسفی بر ترجمه تمدن قدیم فوستل د کولانژ)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عیب کردن کسی را. (منتهی الارب) (تاج المصادر) (زوزنی) ، کشیدن دل به سوی چیزی و مایل شدن بدو. (منتهی الارب) ، شوریدن دل و تباه شدن. لقس. شوریده شدن منش. (تاج المصادر) (زوزنی) ، لقب نهادن. (تاج المصادر). لقب کردن، افسوس داشتن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ابن سلمان مولی کعب بن عجزه. ادرک النبی روی من مولاه ذکره ابن منده. قلت و حدیثه عنه فی معجم الطبرانی. (الاصابه ج 6 ص 12)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
گر. (منتهی الارب). جرب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ قِ)
مردم را لقب نهنده، فسوسی. فسوس کننده، آنکه بر یک روش نپاید، دانا و دریابندۀ چیزی. (منتهی الارب) ، لقس النفس، که خاطر وی به هیچ نگشاید. محزون. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
کسی. (منتهی الارب) : ما فی الدار هلبس، یعنی کسی نیست که بدو انس توان گرفت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
مرد گرانجان سطبراندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به هلغف شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ لَ قِ)
بسیارخوار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ قَم م)
مهتر سطبراندام ضخم خداوند شتران، مرد بسیارخوار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فروخورنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ قا)
نوعی دویدن همچو ولقی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ کِ)
ناکس زشتخوی. (از اقرب الموارد). رجوع به هلّکس شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
گرسنگی سخت و جز آن. (منتهی الارب). هلقس. (از اقرب الموارد). رجوع به هلقس شود، مرد بسیارگوشت. (از منتهی الارب) ، ناکس زشتخوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر سخت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
بیماری سل، و گویند سلاس بیماری عقل است و هلاس در بدن است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزد پزشکان آن است که هضم عروقی از وظیفۀ خود بازماند و نتواند غذا را به بدن برساند. (کشاف اصطلاحات الفنون) (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
زفت ناکس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ لُ)
به شدگان از بیماری، مردمان ضعیف که نقاهت نداشته باشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هلیس
تصویر هلیس
مارپیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقس
تصویر لقس
گری، آک نهادن تند خوی، دو به هم زن، دانا باهوش، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلاس
تصویر هلاس
ششمار از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار