جدول جو
جدول جو

معنی هلجاب - جستجوی لغت در جدول جو

هلجاب
(هَِ)
دیگ بزرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ)
دراز از مردم و جز آن. (منتهی الارب). هرجب. (اقرب الموارد) ، عظیم و ستبر از هر چیز. (اقرب الموارد از التاج). رجوع به هرجب شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ / هَُ)
دهی است از دهستان برغان ولیان شهرستان کرج واقع در 33 هزارگزی شمال باختری کرج و 9 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. جایی کوهستانی و سردسیر و دارای 278 تن سکنه است. محصول عمده اش غلات و بنشن و انگور و میوه های دیگر و آب مشروب آن از قناتهاست. کار مردم زراعت و گله داری و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تیر باپر که هنوز پیکان ننهاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تیر پرنهادۀ بی پیکان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لجبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ لْلا)
باد سرد باباران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چند روز است نهایت سرد در کانون دوم. (منتهی الارب). و گویند آن در هلبه الشتاء است. (از اقرب الموارد) ، یوم هلاب، روز بادوباران ناک. (آنندراج). روزی که باد و باران دارد، سال پرباران. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پیر داغسر داغسر در پارسی به کسی گویند که میانه سرش از موی تهی باشد
فرهنگ لغت هوشیار