خود این، اشاره به نزدیک، جزء پیشین بعضی از قیدها یا صفت های مرکب مثلاً همین گون، همین طور، وقتی بخواهند گذشته یا آیندۀ نزدیک را به رخ کسی بکشند به کار می برند مثلاً همین الآن به من نگفتی
خود این، اشاره به نزدیک، جزء پیشین بعضی از قیدها یا صفت های مرکب مثلاً همین گون، همین طور، وقتی بخواهند گذشته یا آیندۀ نزدیک را به رخ کسی بکشند به کار می برند مثلاً همین الآن به من نگفتی
نام پسر کیقباد بوده و او را کی بشین نیز گفته اند. و اروند پسر او بود که پدر لهراسپ است. (انجمن آرا) (آنندراج). نام پسر کیقباد که کی بشین نیز گویند. (ناظم الاطباء) : بد اروند از گوهر کی بشین که خواندی پدر بر بشین آفرین. فردوسی (از انجمن آرا) (از آنندراج)
نام پسر کیقباد بوده و او را کی بشین نیز گفته اند. و اروند پسر او بود که پدر لهراسپ است. (انجمن آرا) (آنندراج). نام پسر کیقباد که کی بشین نیز گویند. (ناظم الاطباء) : بُد اروند از گوهر کی بشین که خواندی پدر بر بشین آفرین. فردوسی (از انجمن آرا) (از آنندراج)
بمعنی ذات باشد مطلق اعم از ذات واجب و ذات ممکن. (برهان) (ازانجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ دساتیر ص 236). - نام بشین، نام ذات خداوند عالم جل شأنه. (ناظم الاطباء)
بمعنی ذات باشد مطلق اعم از ذات واجب و ذات ممکن. (برهان) (ازانجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ دساتیر ص 236). - نام بشین، نام ذات خداوند عالم جل شأنه. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان که در 6 هزارگزی جنوب خاوری همدان و 3هزارگزی تفریجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و445 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه خاکو. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالیبافی و راهش مالرو است. به این آبادی کشین نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان که در 6 هزارگزی جنوب خاوری همدان و 3هزارگزی تفریجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و445 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه خاکو. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالیبافی و راهش مالرو است. به این آبادی کشین نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
هر چیز سیاه رنگ تیره که در آن سپیدی باشد مانند کوه برفدار. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). رجوع به خشینه شود، بازی را گویند که پشت آن کبود و تیره و چشمهایش سیاه رنگ بود و بعد از تولک اول چشمش سرخ گردد و به ترکی آن را قزل قوش گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). بعضی گویند بازی باشد نه سیاه و نه سفید. (از برهان قاطع). رجوع به خشینه شود: گهی ببینی چون پشت باز گشته خشین گهی منقطه بینی چو پشت سنگی سار. عنصری. دو صدباز و افزون ز سیصد خشین صد و شصت طغرل همه برگزین. اسدی. - باز خشین، بازی که سفید و سیاه است: تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد قرین باز خشین پند. فرخی. تا نیامیزد با زاغ سیه باز سفید تا نیامیزد با باز خشین کبک دری. فرخی. حملۀ باز خشین وخندۀ کبک دری. سنائی (از فرهنگ جهانگیری). اندر آن موضع که فرمان ترا باشد نهیب اندر آن کشور که تهدید ترا باشد عتاب. کرگدن بی شاخ و بی چنگل بود باز خشین مار بی دندان و بی چنگال زاید شیر غاب. ذوالفقار شروانی (از آنندراج)
هر چیز سیاه رنگ تیره که در آن سپیدی باشد مانند کوه برفدار. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). رجوع به خشینه شود، بازی را گویند که پشت آن کبود و تیره و چشمهایش سیاه رنگ بود و بعد از تولک اول چشمش سرخ گردد و به ترکی آن را قزل قوش گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). بعضی گویند بازی باشد نه سیاه و نه سفید. (از برهان قاطع). رجوع به خشینه شود: گهی ببینی چون پشت باز گشته خشین گهی منقطه بینی چو پشت سنگی سار. عنصری. دو صدباز و افزون ز سیصد خشین صد و شصت طغرل همه برگزین. اسدی. - باز خشین، بازی که سفید و سیاه است: تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد قرین باز خشین پند. فرخی. تا نیامیزد با زاغ سیه باز سفید تا نیامیزد با باز خشین کبک دری. فرخی. حملۀ باز خشین وخندۀ کبک دری. سنائی (از فرهنگ جهانگیری). اندر آن موضع که فرمان ترا باشد نهیب اندر آن کشور که تهدید ترا باشد عتاب. کرگدن بی شاخ و بی چنگل بود باز خشین مار بی دندان و بی چنگال زاید شیر غاب. ذوالفقار شروانی (از آنندراج)
نام پسر بزرگ کیقباد است و سهراب و لهراسب پسران اویند و بعضی گویند پسر سومین کیقباد است. (برهان قاطع). نام پسر کیقباد که کی پشین گویند. (فرهنگ رشیدی). نام پسر سوم کیقباد برادر خرد کیکاوس که لهراسب پدر گشتاسب پسر اوست. (فرهنگ سروری) : پشین بود از تخمۀ کیقباد خردمند شاهی دلش پر ز داد. فردوسی. و نیز رجوع به کی پشین شود
نام پسر بزرگ کیقباد است و سهراب و لهراسب پسران اویند و بعضی گویند پسر سومین کیقباد است. (برهان قاطع). نام پسر کیقباد که کی پشین گویند. (فرهنگ رشیدی). نام پسر سوم کیقباد برادر خرد کیکاوس که لهراسب پدر گشتاسب پسر اوست. (فرهنگ سروری) : پشین بود از تخمۀ کیقباد خردمند شاهی دلش پر ز داد. فردوسی. و نیز رجوع به کی پشین شود
دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان. واقع در 55هزارگزی جنوب خاوری سراوان در 28هزارگزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان. آب آن از قنات و راه آن مالرو فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان. واقع در 55هزارگزی جنوب خاوری سراوان در 28هزارگزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان. آب آن از قنات و راه آن مالرو فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
گذاشتن رهاکردن: (می شنوددعای تو می دهدت جواب او کای کرمن، کری بهل گوش تمام برگشا خ) (دیوان کبیر)، ترک کردن: (ناف هفته بدوازماه صفرکاف والف که به گلشن شد واین گلخن پردودبهشت) (حافظ)
گذاشتن رهاکردن: (می شنوددعای تو می دهدت جواب او کای کرمن، کری بهل گوش تمام برگشا خ) (دیوان کبیر)، ترک کردن: (ناف هفته بدوازماه صفرکاف والف که به گلشن شد واین گلخن پردودبهشت) (حافظ)