جدول جو
جدول جو

معنی هشجین - جستجوی لغت در جدول جو

هشجین
(هَُ)
قصبۀ بخش شاهرودو مرکز دهستان خورش رستم از شهرستان هروآباد دارای 2738 تن سکنه. آب آن از پنج رشته چشمه و محصول عمده اش غله، حبوب، سردرختی و هنر دستی مردم بافتن جاجیم و گلیم و کرباس است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
ناکس. (منتهی الارب). لئیم. (اقرب الموارد) ، فرومایه از هر چیز. (منتهی الارب) ، آن که پدرش آزاد و مادرش پرستار باشد. (منتهی الارب). عربی که کنیززاده باشد و ازهری گوید: هجین کسی است که پدرش عرب و مادرش کنیزی غیرمحصنه بود و چون محصنه شود فرزند را هجین نگویند. (اقرب الموارد) ، آنکه پدرش از مادر بهتر باشد در حسب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، هجن، هجناء، هجنان، مهاجین، مهاجنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فرومایه و نااصل از اسب و ستور. (منتهی الارب) : فرس برذونه هجین، غیرعتیق. (از اقرب الموارد) ، لبن هجین، شیری که نه خالص باشد و نه فله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هجیمه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ صِ)
دهی است از بخش سنجبد شهرستان هروآباد دارای 300 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هجین
تصویر هجین
فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجین
تصویر هجین
((هَ))
لیئم، ناکس، آن که پدرش آزاد و مادرش کنیز باشد
فرهنگ فارسی معین
خلیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن، پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی