جدول جو
جدول جو

معنی هزیلی - جستجوی لغت در جدول جو

هزیلی
(هَُ زْ زَ لا)
کار شعبده باز که در شعبده های خویش چابک دست باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هزیلی
(هَُ زَ لی ی)
منسوب به هزیله که نام زنی است. (سمعانی). (هزیله نام چند زن صحابی است). (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
شهری است در مغرب، اندر بلاد بربر، پس از طنجه در زاویۀ خلیجی که بسوی شام کشد و بر آن سوری است متعلق بدماغه ای که در دریا پیش رود. سور مزبور زیباست و شراب اهالی از چاه هائی با آب خوشگوار است. ابن حوقل گوید: راه برقه بازیلی، از کنار بحرالخلیج تا دهانۀ بحرالمحیط است و سپس از سمت چپ ببحرالمحیط متمایل شود. (معجم البلدان). و مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: ازیلی قصبه ای است در اقصای مغرب بغاز سبته
لغت نامه دهخدا
(هَُ ذَ لی ی)
هذلی. منسوب به هذیل که قبیله ای است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زْ زی ما)
شکست لشکر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسم از هزم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ)
منسوب به هزیمه که بطنی است از حمیر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
اسمی است مشتق از هزل، مانند شتیمه از شتم. (اقرب الموارد) ، لاغری. ثم فشت الهزیله فی الابل. ج، هزائل، هزلی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زخم و زیلی مترادف و تابع زخم و زیلی به معنی زخمدار و زخمناک و دارای زخمهای بسیار است، (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
محرم بن عارف بن حسن، مکنی به ابواللیث، از علماء قرن دهم هجری، او راست: هدیه الصعلوک فی شرح تحفهالملوک در فقه حنفی که در رمضان سال 979 هجری قمری تألیف آن را به پایان رسانید، (از معجم المطبوعات ج 1 ص 343)
احمد بن محمد ابی البرکات الزیلی السیواسی، مکنی به ابوالثناء، وی در سال 974 هجری قمری مشهور گشت، او راست: زبدهالاسرار، (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زْ زی)
کثیرالهزل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
لاغر. نزار. ج، هزلی. (یادداشت مؤلف). ضد سمین. ج، هزلی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
مارها. واحد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزلی
تصویر هزلی
هزلی در فارسی تماخره ای لاغی منسوب به هزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
((هَ))
لاغر
فرهنگ فارسی معین