جدول جو
جدول جو

معنی هزراف - جستجوی لغت در جدول جو

هزراف
(هَِ)
شترمرغ سریع سبک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هزارف و هزروف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زراف
تصویر زراف
زرافه، پستانداری نشخوار کننده با گردن و پاهای بلند و دو شاخ کوتاه بر روی پیشانی که بر روی بدنش خال های قهوه ای رنگ دارد، شترگاوپلنگ، اشترگاوپلنگ، اشترگاو
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ)
زرّافه خریدن، قسی. سنگدل
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ماده شتر تیزرو. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ / هَُ)
شترمرغ سریع سبک. هزارف. هزراف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ رِ)
شترمرغ سریع سبک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). هزراف. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جانوری است که آن را زرافه و شترگاوپلنگ خوانند چه گویند سر و گردن او مانند شتر، دست و پای او همچون دست و پای گاو و بدن او به پلنگ می ماند. (برهان). حیوانی که آن را اشترگاوپلنگ گویند... در نفایس الفنون مسطور است که او را دو شاخ باشد، مثل شاخ آهو سیاه رنگ و گوش و پای او به گوش وپای گاو ماند و دهان و سوراخ بینی او بدهان و بینی گاومیش و دم مشابه بدم شتر و پوست او منقش بود چون پوست پلنگ. و در سراج نوشته که دندانش بدندان خر ماندو هر دو دست دراز و هر دو پای کوتاه. بیشتر در ولایت نوبه بهم می رسد. (غیاث اللغات). زرافه که یکی از حیوانات پستاندار نشخوارکن است و دارای گردنی دراز و آن را شترگاوپلنگ و زرناپا نیز گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف... و این لغت عربی است نه پارسی. زرافه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
چه خوش گفت شاگرد منسوج باف
چو عنقا برآورد و پیل و زراف.
سعدی (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به زرافه و زرافه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ بَ / بُ)
هزرافت. نام وی بسطام بود و سپهبدی سواد را بر عهده داشت. مرتبۀ وی را هزرافت میخواندند. وی از جملۀ بزرگان و نجبایی بود که پس از درگذشت یزدگرد اثیم با یکدیگر هم پیمان شدند تا نگذارند هیچکس از نسل یزدگرد بسلطنت برسد زیرا از سیرت زشت وی زیانهای بسیار به آنان رسیده بود. (از اخبار الطوال دینوری چ جدید قاهره ص 55)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زراف
تصویر زراف
تند رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراف
تصویر زراف
((زَ فِ))
زرافه، حیوانی است پستان دار و نشخوارکننده و بزرگ جثه به اندازه شتر، گردن دراز و دست های بلند و پاهای کوتاه دارد، اشترگاوپلنگ، شترگاوپلنگ
فرهنگ فارسی معین