جدول جو
جدول جو

معنی هزبرانداز - جستجوی لغت در جدول جو

هزبرانداز
(رَ بَ)
شیرافکن. (آنندراج). شجاع. دلیر:
چو جعد شاهد دولت به دست عزت داشت
رکاب شاه پلنگ افکن هزبرانداز.
عرفی.
رجوع به هزبر شود
لغت نامه دهخدا
هزبرانداز
پهلوانی که دلیران رامغلوب کند
تصویری از هزبرانداز
تصویر هزبرانداز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برانداختن، سنجش، برآورد، تخمین
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرانداز
تصویر زیرانداز
زیرافکن، تشک، نهالی، فرش، آنچه هنگام خوابیدن زیر خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
هر پارچه ای که در زیر پای گسترانند و نهالی و توشک. (ناظم الاطباء). فرش. مقابل روانداز. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زیراندازش زمین است و رواندازش آسمان. (یادداشت ایضاً) ، فرشی است که زیر قلیان گذارند. (آنندراج). پارچه ای که در زیر غلیان گسترانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
ورانداز.
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ)
نوعی از فرش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزبر انداز
تصویر هزبر انداز
دلیر انداز شیر کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برآورده، تخمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرانداز
تصویر زیرانداز
تشک
فرهنگ فارسی معین
تشک، زیرافکن، مفرش، نهالی
متضاد: روانداز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفت دید زدن، نگریستن، برآورد، تخمین، سنجش، سرنگون ساز، کودتاچی، کودتاگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد