جدول جو
جدول جو

معنی هزبرافکن - جستجوی لغت در جدول جو

هزبرافکن
(رَ بُ)
شیرافکن. شیراوژن. شیرکش. شجاع. دلیر:
دریغ آن هزبرافکن گردگیر
دلیر و جوان و سوار و هژیر.
فردوسی.
بهومان سپرد آن زمان قلبگاه
سپاهی هزبرافکن و رزم خواه.
فردوسی.
یل اژدهاکش به گرز و به تیر
سوار هزبرافکن و گردگیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیرافکن
تصویر زیرافکن
گوشه ای در دستگاه ماهور، زیرانداز، تشک، نهالی، فرش
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
شیرکش. هزبرافکن. شجاع:
مرا بخت از این هردو فرخ تر است
که پیل هزبراوژنم کهتر است.
فردوسی.
رجوع به هزبر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
افکننده ببر. که ببر شکار کند. که ببررا مغلوب سازد.
لغت نامه دهخدا
(اَکَ)
بمعنی نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). زیرافکند. نهالی و توشک را خوانند. (جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). بمعنی توشک است و مجازاً بر فرش اطلاق شود. (انجمن آرا) (آنندراج). توشک. (غیاث) :
زیرافکن حریرت این بار اگر دهد دست
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا.
نظام قاری (دیوان البسه از جهانگیری).
در جهان زیرافکنی نبود بسان نرمدست
بشنو این از من که عمری در پی آن بوده ام.
نظام قاری (دیوان البسه).
یک تن بی لحاف و زیرافکن
وقت آسایش آرمیدن نیست.
نظام قاری (ایضاً).
سوسنت راست سبزه بالاپوش
سنبلت راست لاله زیرافکن.
سعید هروی.
رجوع به زیرافکند شود، نام مقامی است از موسیقی که آن کوچک است. (برهان چ معین) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). شعبه ای است از بیست و چهار شعبه موسیقی. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از غیاث). نام پردۀ سرود و آن را زیرافکند نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). آن را زیرافکند نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از چهار مقامۀ اصلی موسیقی است دارای دو فرع، بزرگ و رهاوی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز ترکیب ملک برد آن خلل را
به زیرافکن فروگفت این غزل را.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 377).
رجوع به زیرافکند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزبر افکن
تصویر هزبر افکن
دلیر کش شیر افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرافکن
تصویر زیرافکن
تشک، نهالی، مقامی است در موسیقی
فرهنگ فارسی معین