جدول جو
جدول جو

معنی هزارگز - جستجوی لغت در جدول جو

هزارگز
(هََ / هَِگَ)
اصطلاحی است که گاهی به جای کیلومتر به کار میرود و واحد طول در مسافت شهرها و راههاست
لغت نامه دهخدا
هزارگز
(هَِ)
ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان کرمان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
هزارگز
هزارچشان
تصویری از هزارگز
تصویر هزارگز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزاران
تصویر هزاران
بسیار زیاد، برای مثال هزاران سر مردم بی گناه / بدین گفته ات گشت خواهد تباه (فردوسی - ۲/۳۴۹حاشیه)
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، صبح خوٰان، هزارآوا، بوبرد، فتّال، هزار، زندواف، بوبردک، مرغ سحر، شباهنگ، زندوان، عندلیب، زندباف، شب خوٰان، مرغ چمن، مرغ خوش خوٰان، زندلاف، هزاردستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزارگر
تصویر آزارگر
آزار کننده، آزاردهنده
فرهنگ فارسی عمید
قسمت سوم معدۀ حیوانات نشخوار کننده که غذا پس از آنکه حیوان آن را دوباره جوید و فرو داد داخل آن می شود. درون هزارلا برجستگی های تیغه مانندی وجود دارد و از آنجا غذا وارد شیردان می شود، هزارتوی، هزارخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزارپا
تصویر هزارپا
حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، سدپایه، پرپایه، سدپا، گوش خز، گوش خزک
فرهنگ فارسی عمید
(هََ / هَِ بَ)
نام قلعه ای است در ولایت خراسان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 36هزارگزی شمال باختری درمیان و 86هزارگزی جنوب باختری راه بیرجند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزارگان
تصویر هزارگان
الوف درمراتب عدد: (وچهارم مرتبه الوف نام است. واندراوازهزارتانه هزاربود و افزودن هزارگان)
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که ازشاخه بندپاییان که رده خاصی رابوجوردمی آورد. این جانور دارای بدنی دراز است که ازعده زیادی قطعات پهلوی هم ساخته شده وچون اینقطعات کاملا شبیه به یکدیگرند بشخیص سینه وشکم ممکن نیست عده قطعات بدن این جانور در گونه های مختلف خیلی متغیراستو ممکنست تا 200 عدد برسد وبرروی هریک ازاین قطعات یک یادوزوج پاواقع است. سرحیوان دارای 5 زوج زائده است یعنی یک زوج شاخک که درجلودهان است وچهارزوج زائده های دهانی (یکزوج لب فوقانی بالابر که آنرادومین زوج شاخک ها میدانند ویک زوج ماندیبول ودوزوج آرواره) درهزارپایان گوشت خوار اولین زوج پاهای سینه ای مجاوردهانقراردارد ومانندپاهای آرواره ای عمل میکندوباین جهت هرکدام بقلاب خمیده ای ختم شده که با یک غده سمی ارتباط دارد معمولا هزارپایانی که علفخوارند هرقطعه ازبدنشان دارای دوزوج پا میباشندوهزارپایان گوشتخوار درهرقطعه ازبدنشان داراییک زوج پامیباشند، هزارپایه سدپا سدپایه، گوش خزک: (دست و پا بریدهایهزارپایی رابکشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارها
تصویر هزارها
جمع هزار (1000) الوف درمراتب اعداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارگون
تصویر هزارگون
ترکیبی است ازهزار (عددمعروف) وگون بمعنی قسم ونوع است: (اگر هزارگون چرک وچربش بچکد برخلق وبروآن ظاهرنگردد)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی ازمعده نشخوارکنندگان است که غذائی پس ازنشخوارداخل آن میشودوازآنجا به شیردان که معده حقیقی است وارد میگردد، یتوی هزارخانه هزارتوی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی آب زی وزیبا ازرده تک لپه ایهاکه درکنار نهرهای مناطق معتدل میروید گلهایش صورتی رنگ وزیبا که بصورت دستجات 20 تا 30 تائی در انتهای ساقه قرارمیگیرند، جگن نهری گل هزارنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاریک
تصویر هزاریک
یک جزواز هزارجزو یک هزارم (1000، 1) : (وآنچه اورالله بعون ولطف پروردگارملکه شده است وطبیعت گشته دیگر ملوک روزگارو شاهان نامدار راهزاریک آن دست نداده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاران
تصویر هزاران
((هَ))
بلبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارپا
تصویر هزارپا
جانوری از شاخه بند پایان، دارای بدنی دراز با پاهای متعدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
هزارلا، بخش سوم معده نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است، هزارخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارلا
تصویر هزارلا
بخش سوم معده نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است، هزارخانه، هزارتو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارگان
تصویر هزارگان
نوعی تنبیه و شکنجه، هزار تازیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
Labyrinth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labyrinthe
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirent
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
ভূলভুলাইয়া , গোলকধাঁধা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
भूलभुलैया , भूलभुलैया
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirinto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
лабіринт
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
Labyrinth
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
doolhof
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
лабиринт
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirynt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
laberinto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
labirinto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هزارتو
تصویر هزارتو
미로
دیکشنری فارسی به کره ای