جدول جو
جدول جو

معنی هزاردستان - جستجوی لغت در جدول جو

هزاردستان
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هزاران، فتّال، مرغ سحر، شباهنگ، مرغ چمن، زندواف، شب خوٰان، بوبرد، زندباف، بوبردک، زندلاف، زندوان، عندلیب، هزار، صبح خوٰان، هزارآوا، مرغ خوش خوٰان
تصویری از هزاردستان
تصویر هزاردستان
فرهنگ فارسی عمید
هزاردستان
(هََ / هَِ دَ)
هزار. هزارآوا. هزارآواز. (یادداشت به خط مؤلف). عندلیب. کعیب. بلبل. (یادداشت دیگر). مرغی است معروف از جنس بلبل که از کثرت صفیرهای نیکو او را هزاردستان و هزارآوا گویند. (انجمن آرا). بلبل. (برهان). گویا هزاردستان جز بلبل و شاید نوعی از آن است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
تا چون هزاردستان بر گل نوا زند
قمری چو عاشقان به خروش آید از چنار.
فرخی.
هزاردستان امروز در خراسان است
به مجلس ملک اینک همی زند دستان.
فرخی.
هزاردستان دستان زدی به وقت بهار
کنون به باغ همی زاغ راست آه و فغان.
فرخی.
هزاردستان این مدحت منوچهری
کند روایت در مدح خواجه بوالعباس.
منوچهری.
بانگ هزاردستان چون زیر و بم شود
مردم چو حال بیند از این سان خرم شود.
منوچهری.
از لحن و از آوای خوش بماند
در تنگ قفسها هزاردستان.
ناصرخسرو.
ناهید سزد هزاردستان
کایوان تو گلستان ببینم.
خاقانی.
خاصه که به هر طرف نشسته ست
صد باربد از هزاردستان.
خاقانی.
از برگ و نوا به باغ و بستان
با برگ و نوا هزاردستان.
نظامی.
گامی دو سه تاختی چو مستان
نالنده تر از هزاردستان.
نظامی.
تو گلبن گلستان حسنی
عطار تو را هزاردستان.
عطار.
از آن همی نزند سرو دست کاندر باغ
هزاردستان بر گل نمی زند دستان.
کمال الدین اسماعیل.
گلی چو روی تو گر ممکن است در آفاق
نه ممکن است چو سعدی هزاردستانش.
سعدی.
بوی گل و بامداد نوروز
وآواز خوش هزاردستان.
سعدی.
هر گلی نو که در چمن آید
ما به عشقش هزاردستانیم.
سعدی.
چون مرده بود هزاردستان
چه سود ز جلوۀ گلستان ؟
امیرخسرو.
رجوع به هزارآوا و هزارآواز شود
لغت نامه دهخدا
هزاردستان
نوعی از بلبل: (گنجشک و بلبل و هزاردستان) توضیح ازجمله فوق وازبیت ذیل ازحافظ: صدهزاران گل شکفت وبانگ مرغی برنخاست عندلیبانرا چه پیش آمدک هزاران راچه شدک) (حافظ) برمی آید که دراصل (هزار) و (هزار دستان) جزبلبل وعندلیب است و شاید نوعی ازآن است، بلبل، سار سیاه
تصویری از هزاردستان
تصویر هزاردستان
فرهنگ لغت هوشیار
هزاردستان
((~. دَ))
بلبل
تصویری از هزاردستان
تصویر هزاردستان
فرهنگ فارسی معین
هزاردستان
بلبل، زندخوان، عندلیب، هزار، هزارآوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هزاردستان
هزاردستان زن خوش آواز بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ / هَِ)
بلبل. (غیاث). بلبل را گویند، و به عربی عندلیب خوانند. (برهان). رجوع به هزاردستان و هزارآوا و هزار شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
کنایت از دریاست، چه هر شعبه از آن به منزلۀ آستینی است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ دَ)
جمع واژۀ زبردست. متبوعان. بالاتران. فائقان. مقابل زیردستان. فرودستان:
پیشه کن امروز احسان با فرودستان خویش
تا زبردستانت فردا با تو نیز احسان کنند.
ناصرخسرو.
هرکه بر زیردستان نبخشاید، بجور زبردستان گرفتار آید. (گلستان سعدی).
مصلحت بود اختیار رای روشن بین تو
بازبردستان سخن گفتن نشاید جز بلین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ / رِ)
گورستان. (آنندراج). گورستان و قبرستان. (ناظم الاطباء). رجوع به مزار شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ سُ)
نام عمارتی که ابوالمجاهد محمد تغلق بدر چاچی بنا نهاده و شاعری گفته است:
نه سقف بی ستون که به شش روز شد تمام
در گوشۀ هزارستون تو مضمر است.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
آردستان. شهری نزدیک اصفهان. (منتهی الارب). اصطخری گوید اردستان شهریست میان کاشان و اصفهان و مسافت او تا اصفهان هجده فرسخ و تا زواره دو فرسخ و واقع است در طرف بیابانی که مشهور است بمفازۀ کوه کرکس. بنای آن محکم و باروئی دارد و در هر محله یک قلعه و در هرقلعه یک آتشکده هست. گویند انوشیروان عادل در این شهر متولد شده و هنوز بناهای او در این جا باقی است، بالجمله این شهر عمارات و باغات بزرگ باصفا و رستاقات زیاد دارد. مردمش اهل علم و رای و طایفه ای از اهل علم منسوب به این شهراند. جامه های بسیار خوب در این شهر نسج و به اطراف بلاد بعیده میبرند بعضی اسم این شهر را بکسر الف تلفظ کرده اند. (تقویم البلدان). ولایتی است قرب پنجاه پاره دیه و در محصول شبیه به کاشان ودر او بهمن بن اسفندیار آتشکده ای ساخته بود. (نزهه القلوب). مؤلف مرآت البلدان گوید: اردستان در یکصد و بیست هزار ذرعی اصفهان و هم اکنون چنانکه یاقوت گوید مردمان فاضل از آن بیرون می آید. مرحوم میرزا محمدسعید متخلص بفدا که از اجلۀ فضلاء و شعرا و بشرف مدحت سرائی خاقان خلدآشیان و شهریار مبرورالبسهمااﷲ حلل النور فی ریاض السرور مشرف بوده، اردستانی است. (مرآت البلدان). شهریست بین کاشان و اصفهان و بین آندو 18 فرسخ مسافت است. (مراصدالاطلاع). شهرکیست قرب اصفهان بر طرق بریه مجاور ازواره و بین آندو دو فرسخ مسافت است واردستان در 18 فرسخی اصفهان است. (انساب سمعانی). ودر جنوب نطنز واقع شده دارای آب و هوای گرم و خشک، محصولات آن جو و گندم و تریاک و صیفی و باغهای انار وانجیر و پسته و بادام آن فراوان است و مرکز وی اردستان و عده قرای آن 50 و سکنۀ آن در حدود 27000 تن است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 425) و حد شمالی آن نطنز و سیاه کوه ورامین، حد شرقی نائین و بیابانک، حد جنوبی کوهپایه و حد غربی برخوار است و مساحت آن 160 فرسنگ است. و میان جادۀ نطنز و طهران، بین حسین آبادو جوکند در 398100 گزی طهران واقع و دارای پست خانه و تلگرافخانه است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص (ص 54) از جمله آتشکده های اردشیر آرد: ((سیم نام مهراردشیر، اندر دیهی اردستان)) و مؤلف مؤید الفضلاء آرد: نام ولایتی است از ولایتهای بالادست و آنجا انارهای خوب هست. کذا فی العلمی -انتهی. و رجوع بقاموس الاعلام ترکی شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزارداستان
تصویر هزارداستان
نوعی از بلبل: (گنجشک و بلبل و هزاردستان) توضیح ازجمله فوق وازبیت ذیل ازحافظ: صدهزاران گل شکفت وبانگ مرغی برنخاست عندلیبانرا چه پیش آمدک هزاران راچه شدک) (حافظ) برمی آید که دراصل (هزار) و (هزار دستان) جزبلبل وعندلیب است و شاید نوعی ازآن است، بلبل، سار سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارآستین
تصویر هزارآستین
دریا (چه هرشعبه ای ازآن بمنزله آستینی است) بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزارستان
تصویر مزارستان
گورستان ستودان مرغزن
فرهنگ لغت هوشیار
گورستان، قبرستان، دارالرحمه، خاک جا
فرهنگ واژه مترادف متضاد