جدول جو
جدول جو

معنی هریاع - جستجوی لغت در جدول جو

هریاع(هَِ)
برگ که از باد بیفتد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تِرْ)
نام موضعی است. (منتهی الارب) آبی است بنی یربوع را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه مریاع، شتر مادۀ زودشیر یازود فربه شو یا شتر ماده ای که خود در چراگاه رود و بازآید بدون راعی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که در 21هزارگزی باختر معلم کلایه واقع است و 128 تن سکنه دارد. آب مشروب آن از رود خانه هریف است، محصول عمده آنجا بنشن، برنج، صیفی و گلابی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دندان زیادتی را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ)
درنده ای است خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خارپشت نر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ریعه، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ ریع و ریع، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به ریعه و ریع شود
لغت نامه دهخدا
(رَیْ یا)
ارزیاب محصول به عهد صفویان. (فرهنگ فارسی معین) : شغل ریاع دارالسلطنۀ اصفهان آن است که در هرسال که محصولات محال اصفهان... به علت آفت ارضی یا سماوی مقرر شده باشد که بازدید شود به اتفاق عمال و مأمورین روانۀ محل می گردد و علامت حاصل در حضور عمال و مأمورین گرفته و وزن میشود و عمال از آن قرار برآورد کل حاصل و ابواب جمع رعایا و مؤدیان (می کنند) . (از تذکرهالملوک ص 5). رجوع به ص 45 و 46 همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(تَلَءْ ءُ)
ریع، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به ریع شود
لغت نامه دهخدا
(قَعْ وَ طَ)
شتابان و مضطربانه رفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پاره ای از شب. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ تَ)
انتشار، (اقرب الموارد)، منتشر شدن، قی کردن، (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریاع
تصویر ریاع
افزون شدن، فراوان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاع
تصویر ریاع
((رَ یّ))
ارزیاب محصول
فرهنگ فارسی معین