جدول جو
جدول جو

معنی هرهیر - جستجوی لغت در جدول جو

هرهیر(هَِ)
ماهی است. (منتهی الارب). نوعی ماهی است. (اقرب الموارد) ، نوعی از خبیث ترین مار، مرکب میان باخه و سیاه مار که ششماه خواب کند و گزیده اش جان بر نشود. (منتهی الارب). گزیده اش بسلامت نماند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هریر
تصویر هریر
زوزۀ سگ، بانگ سگ از سرما، مکروه داشتن و ناپسند داشتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرهر
تصویر هرهر
صدای خندۀ بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
کسی که پابند به ایمان و عقیده نباشد، هرهری مذهب، بی عقیده، بی ایمان
فرهنگ فارسی عمید
(هََ هََ)
آواز روانگی آب. (منتهی الارب). حکایت جریان آب بسیار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ)
بسیار و فراوان: هرهر اشک ریختن، ریختن اشک بسیار و با قطرات بزرگ. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ رِ)
نام محلی بوده است در مشرق سرزمین ترکمن نشین یموت. (از مازندران و استرآباد رابینو، ص 133 از ترجمه فارسی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ هَِ)
نام آواز خندۀ ممتد، آهسته تر از قهقهه. (یادداشت به خط مؤلف).
ترکیب ها:
- هرهر خندیدن. هرهر کردن. هرهر و کرکر. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به این ترکیبات در جای خود شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ هَِ)
ناقه ای که زهدان آن از کلان سالی آب دهد. (منتهی الارب) ، گوسپند کلانسال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ رَ)
یوم الهریر، جنگی که میان بکر و بنی تمیم واقع شد و در آن حارث بن بیبهالمجاشعی کشته شد. (از مجمع الامثال میدانی). رجوع به هریر شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
به معنی کننده است که فاعل کردن باشد. (برهان). مصحف یا مجعول است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
بقول ابن الندیم یکی از بلغای عشرۀ ناس است. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَُ شَ)
قریه ای است بین ری و قزوین و به مدینۀ ابن جابر معروف است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ طِ کَ)
نام قریه ای بوده است در میان ری و قزوین. (آنندراج) (انجمن آرا) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ)
بی بند و بار. بی اعتقاد.
- هرهری مذهب، کسی که هیچ مذهبی ندارد، به قوانین هیچ دینی عمل نمی کند. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
بسیار از آب و شیر. (منتهی الارب). هرهر. (اقرب الموارد) ، آنچه برافتد از دانۀ انگور، گوسپند کلانسال، آب بسیار که آواز هرهر آید از وی، نوعی از کشتی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهره شود
لغت نامه دهخدا
(کَس س)
زنوییدن سگ و زونویه. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن سگ. (یادداشت به خط مؤلف). بانگ سگ از سرما کمتر از نباح. و یوم هریر روزی است که در آن میان بکر بن وائل و تمیم جنگ شد و حارث بن بیبه، سید تمیم کشته شد، مکروه و ناپسند داشتن چیزی را. (منتهی الارب). دشخوار داشتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه زوزنی)
لغت نامه دهخدا
شدت وامتداد خنده (آهسته تر ازقهقه)، یا هروهر خندیدن، بشدخندیدن، شدت وامتداد خنده (آهسته تر ازقهقه)، یا هروهر خندیدن، بشدخندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
بی بندوبار، بی اعتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هریر
تصویر هریر
زوزه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهر
تصویر هرهر
((هِ هِ))
صدای خنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
((هُ هُ))
بی بند و بار، بی ایمان، بی اعتقاد، مذهب آن که دین و مذهبی ندارد
فرهنگ فارسی معین
بده، بستان
فرهنگ گویش مازندرانی
خنده ی پیوسته
فرهنگ گویش مازندرانی