جدول جو
جدول جو

معنی هرهری - جستجوی لغت در جدول جو

هرهری
کسی که پابند به ایمان و عقیده نباشد، هرهری مذهب، بی عقیده، بی ایمان
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
فرهنگ فارسی عمید
هرهری
(هَُ هَُ)
بی بند و بار. بی اعتقاد.
- هرهری مذهب، کسی که هیچ مذهبی ندارد، به قوانین هیچ دینی عمل نمی کند. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هرهری
بی بندوبار، بی اعتقاد
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
فرهنگ لغت هوشیار
هرهری
((هُ هُ))
بی بند و بار، بی ایمان، بی اعتقاد، مذهب آن که دین و مذهبی ندارد
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرهر
تصویر هرهر
صدای خندۀ بلند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ هََ)
آواز روانگی آب. (منتهی الارب). حکایت جریان آب بسیار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ)
بسیار و فراوان: هرهر اشک ریختن، ریختن اشک بسیار و با قطرات بزرگ. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ماهی است. (منتهی الارب). نوعی ماهی است. (اقرب الموارد) ، نوعی از خبیث ترین مار، مرکب میان باخه و سیاه مار که ششماه خواب کند و گزیده اش جان بر نشود. (منتهی الارب). گزیده اش بسلامت نماند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 24هزارگزی جنوب باختر تویسرکان واقع و جایی کوهستانی است و 113 تن سکنه دارد و از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیمی، کتیرا و مختصری انگور است. در آمار به نام ابوهریره احصاء شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَزْیْ)
آواز میش. (منتهی الارب). اسم صوت الضأن. (اقرب الموارد) ، خندۀ بیهوده. (منتهی الارب). خندیدن به باطل. (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهر کردن شود، اسم بانگ شیر بیشه. (منتهی الارب). زئیر الاسد. (اقرب الموارد) ، بر آب خواندن و آوردن گوسفند را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستم و دست درازی نمودن. (منتهی الارب). تعدی بر کسی. (اقرب الموارد) ، حکایت کردن از بانگ هندیان در جنگ. (منتهی الارب). حکایت صوت هند در حرب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
هرجایی. آنکه هردم به دری روی آورد. که هردم به در خانه ای رود:
آن یکی نوری ز هر عیبی بری
وین یکی کوری، گدایی هردری.
مولوی.
، بی پایه. بی اساس. بی ربط: دعوی او سرسری بوده ست و سخن او هردری. (جهانگشای جوینی). رجوع به هرجایی شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ رِ)
نام محلی بوده است در مشرق سرزمین ترکمن نشین یموت. (از مازندران و استرآباد رابینو، ص 133 از ترجمه فارسی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ هَِ)
نام آواز خندۀ ممتد، آهسته تر از قهقهه. (یادداشت به خط مؤلف).
ترکیب ها:
- هرهر خندیدن. هرهر کردن. هرهر و کرکر. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به این ترکیبات در جای خود شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ هَِ)
ناقه ای که زهدان آن از کلان سالی آب دهد. (منتهی الارب) ، گوسپند کلانسال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرهری مذهب
تصویر هرهری مذهب
هرهری دین بی دین آنکه دین ومذهبی ندارد، لامذهب
فرهنگ لغت هوشیار
شدت وامتداد خنده (آهسته تر ازقهقه)، یا هروهر خندیدن، بشدخندیدن، شدت وامتداد خنده (آهسته تر ازقهقه)، یا هروهر خندیدن، بشدخندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به هردر آنکه هرلحظه بدری روی آرد وبخانه ای رود، هرجایی، بی پایه بی اساس بی ربط: (دعوای اوسرسری بودست وسخن او هردری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهر
تصویر هرهر
((هِ هِ))
صدای خنده
فرهنگ فارسی معین
بی اساس، بی پایه، بی ربط، بی ثباتی، هرجایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خنده ی پیوسته
فرهنگ گویش مازندرانی
هر چیز شل و از هم واشده
فرهنگ گویش مازندرانی