ماهی است. (منتهی الارب). نوعی ماهی است. (اقرب الموارد) ، نوعی از خبیث ترین مار، مرکب میان باخه و سیاه مار که ششماه خواب کند و گزیده اش جان بر نشود. (منتهی الارب). گزیده اش بسلامت نماند. (اقرب الموارد)
ماهی است. (منتهی الارب). نوعی ماهی است. (اقرب الموارد) ، نوعی از خبیث ترین مار، مرکب میان باخه و سیاه مار که ششماه خواب کند و گزیده اش جان بر نشود. (منتهی الارب). گزیده اش بسلامت نماند. (اقرب الموارد)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 24هزارگزی جنوب باختر تویسرکان واقع و جایی کوهستانی است و 113 تن سکنه دارد و از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیمی، کتیرا و مختصری انگور است. در آمار به نام ابوهریره احصاء شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 24هزارگزی جنوب باختر تویسرکان واقع و جایی کوهستانی است و 113 تن سکنه دارد و از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیمی، کتیرا و مختصری انگور است. در آمار به نام ابوهریره احصاء شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
آواز میش. (منتهی الارب). اسم صوت الضأن. (اقرب الموارد) ، خندۀ بیهوده. (منتهی الارب). خندیدن به باطل. (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهر کردن شود، اسم بانگ شیر بیشه. (منتهی الارب). زئیر الاسد. (اقرب الموارد) ، بر آب خواندن و آوردن گوسفند را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستم و دست درازی نمودن. (منتهی الارب). تعدی بر کسی. (اقرب الموارد) ، حکایت کردن از بانگ هندیان در جنگ. (منتهی الارب). حکایت صوت هند در حرب. (اقرب الموارد)
آواز میش. (منتهی الارب). اسم صوت الضأن. (اقرب الموارد) ، خندۀ بیهوده. (منتهی الارب). خندیدن به باطل. (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهر کردن شود، اسم بانگ شیر بیشه. (منتهی الارب). زئیر الاسد. (اقرب الموارد) ، بر آب خواندن و آوردن گوسفند را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستم و دست درازی نمودن. (منتهی الارب). تعدی بر کسی. (اقرب الموارد) ، حکایت کردن از بانگ هندیان در جنگ. (منتهی الارب). حکایت صوت هند در حرب. (اقرب الموارد)
هرجایی. آنکه هردم به دری روی آورد. که هردم به در خانه ای رود: آن یکی نوری ز هر عیبی بری وین یکی کوری، گدایی هردری. مولوی. ، بی پایه. بی اساس. بی ربط: دعوی او سرسری بوده ست و سخن او هردری. (جهانگشای جوینی). رجوع به هرجایی شود
هرجایی. آنکه هردم به دری روی آورد. که هردم به در خانه ای رود: آن یکی نوری ز هر عیبی بری وین یکی کوری، گدایی هردری. مولوی. ، بی پایه. بی اساس. بی ربط: دعوی او سرسری بوده ست و سخن او هردری. (جهانگشای جوینی). رجوع به هرجایی شود
نام آواز خندۀ ممتد، آهسته تر از قهقهه. (یادداشت به خط مؤلف). ترکیب ها: - هرهر خندیدن. هرهر کردن. هرهر و کرکر. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به این ترکیبات در جای خود شود
نام آواز خندۀ ممتد، آهسته تر از قهقهه. (یادداشت به خط مؤلف). ترکیب ها: - هرهر خندیدن. هرهر کردن. هرهر و کرکر. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به این ترکیبات در جای خود شود