جدول جو
جدول جو

معنی هرهدائن - جستجوی لغت در جدول جو

هرهدائن
ریختن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ ءِ)
رهاین. جمع واژۀ رهینه. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ رهینه به معنی گروی. (آنندراج). رجوع به رهینه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / تِ)
راهدان. داننده و بلد راه. (یادداشت مؤلف). رجوع به راهدان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 86هزارگزی جنوب خاوری مسکون واقع و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ بُ وِ)
قریه ای است در سه فرسنگی میان جنوب و مغرب شهر داراب فارس. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهائن
تصویر رهائن
جمع رهینه، گروگان ها، گروها جمع رهینه گروها گروگانها
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کردن، گستردن، افشاندن دانه در باد جهت جداسازی خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستادن، نگه داشتن، صبر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نگریستن
فرهنگ گویش مازندرانی
دادن، ادا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
غلتاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
هل دادن، استفراغ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
راه خود را عوض کردن، رو برگرداندن، کنار آمدن، با کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن، خراب کردن، سبک سری
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابانیدن، فرو انداختن، خراب کردن بنا
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن، پرداخت اضافه، بهره دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر دادن، لغزاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چراندن گوسفندان، به چرا بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گله را در زمین پر وجین و کم محصول چراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخفی کردن، پناه دادن، منزل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کش دادن، دنباله دار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرصت یافتن، روی آوردن شانس و بخت
فرهنگ گویش مازندرانی
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
آبیاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دادن، ادا کردن، افزودن، افزون کردن
فرهنگ گویش مازندرانی