از مردم هند، هندوستانی، تهیه شده در هند مثلاً تیغ هندی، فیلم هندی، مربوط به هند مثلاً زبان هندی، در علوم ادبی ویژگی سبک شعری شاعران فارسی زبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمون پردازی، معانی پیچیده و باریک و دور از ذهن، الفاظ ساده و بازاری، کثرت استعاره و کنایه و آوردن امثال بسیار در شعر است، زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، کنایه از شمشیر ساخته شده در هند
از مردم هند، هندوستانی، تهیه شده در هند مثلاً تیغ هندی، فیلم هندی، مربوط به هند مثلاً زبان هندی، در علوم ادبی ویژگی سبْک شعری شاعران فارسی زبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمون پردازی، معانی پیچیده و باریک و دور از ذهن، الفاظ ساده و بازاری، کثرت استعاره و کنایه و آوردن امثال بسیار در شعر است، زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، کنایه از شمشیر ساخته شده در هند
از شعرای هند در نیمۀ دوم قرن 11 و اوایل قرن 12 هجری قمری وی در سهرند (یا سرهند) متولد شد و نزد شیخ محمد معصوم تلمذ کرد و تخلص ’علی’ را برگزید. سپس از مقربان سیف خان حاکم الله آباد گردید و پس از درگذشت وی از خواص ذوالفقار گشت و سرانجام به شاه جهان آباد آمد و در بیستم رمضان سال 1108 هجری قمری در آنجا درگذشت ودر نزدیکی قبر نظام الدین دهلوی دفن گردید. و در هنگام مرگ تقریباً شصت ساله بود. نام او را برخی از تذکره نویسان ’ناصرعلی’ نوشته اند. او را دیوان شعری است که چند بار در بلاد مختلف هند بطبع رسیده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 758 از کلمات الشعراء سرخوش ص 9 و 74 و تذکرۀ سرو آزاد هندی ص 129 و آتشکدۀ آذر ص 349 و خزانۀ عامره ص 328 و نتایج الافکار ص 475)
از شعرای هند در نیمۀ دوم قرن 11 و اوایل قرن 12 هجری قمری وی در سهرند (یا سرهند) متولد شد و نزد شیخ محمد معصوم تلمذ کرد و تخلص ’علی’ را برگزید. سپس از مقربان سیف خان حاکم الله آباد گردید و پس از درگذشت وی از خواص ذوالفقار گشت و سرانجام به شاه جهان آباد آمد و در بیستم رمضان سال 1108 هجری قمری در آنجا درگذشت ودر نزدیکی قبر نظام الدین دهلوی دفن گردید. و در هنگام مرگ تقریباً شصت ساله بود. نام او را برخی از تذکره نویسان ’ناصرعلی’ نوشته اند. او را دیوان شعری است که چند بار در بلاد مختلف هند بطبع رسیده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 758 از کلمات الشعراء سرخوش ص 9 و 74 و تذکرۀ سرو آزاد هندی ص 129 و آتشکدۀ آذر ص 349 و خزانۀ عامره ص 328 و نتایج الافکار ص 475)
ده کوچکی است از دهستان حومه غربی شهرستان رفسنجان در 14هزارگزی باختر رفسنجان و هفت هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به یزد. سکنۀ آن 25 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان حومه غربی شهرستان رفسنجان در 14هزارگزی باختر رفسنجان و هفت هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به یزد. سکنۀ آن 25 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حسنوند از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. دارای 160 تن سکنه، آب آن از رود خانه کهمان و محصول عمده اش غله، لبنیات، پشم و حبوب و کار دستی مردم بافتن قالیچه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان حسنوند از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. دارای 160 تن سکنه، آب آن از رود خانه کهمان و محصول عمده اش غله، لبنیات، پشم و حبوب و کار دستی مردم بافتن قالیچه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
رودخانه ای است بسیار عظیم در نواحی جرجان که از آن جز به شناوری و کشتی نتوان گذشت. (برهان). چون به حدود استرآباد رسد از پهلوی آق قلعه گذر کرده به دریای خزر میریزد. (آنندراج). رودی است بحدود خراسان که آن را رود هرند خوانند. از کوه طوس برود. بر حدود آستو و جرمکان برود و میانۀ گرگان ببرد و به شهر آبسکون برودو به دریای خزران افتد. (حدود العالم) : سخن از چشمۀ چشمم که هرندی است روان چون هرندش بروانی سوی جرجان ببرد. ابن یمین (از آنندراج)
رودخانه ای است بسیار عظیم در نواحی جرجان که از آن جز به شناوری و کشتی نتوان گذشت. (برهان). چون به حدود استرآباد رسد از پهلوی آق قلعه گذر کرده به دریای خزر میریزد. (آنندراج). رودی است بحدود خراسان که آن را رود هرند خوانند. از کوه طوس برود. بر حدود آستو و جرمکان برود و میانۀ گرگان ببرد و به شهر آبسکون برودو به دریای خزران افتد. (حدود العالم) : سخن از چشمۀ چشمم که هرندی است روان چون هرندش بروانی سوی جرجان ببرد. ابن یمین (از آنندراج)
رند بودن. در حالت و هیئت و افکار و عقاید چون رندان بودن. زیرکی و غداری و نیرنگ سازی: نخواهی بیش و نپسندی ز فرزندان بسیارت مگرآن را کز او ناید به جز بدفعلی و رندی. ناصرخسرو. بعون اﷲ نه ای معروف و مشهور چون عوّانان به قلاّشی و رندی. سوزنی. ، انکار اهل قید و صلاح و عدم توجه به ظواهر مسائل شرعی: دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید. حافظ. مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا شد کم و افزون نخواهد شد. حافظ. زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند. حافظ. چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی. حافظ. و رجوع به رند شود
رند بودن. در حالت و هیئت و افکار و عقاید چون رندان بودن. زیرکی و غداری و نیرنگ سازی: نخواهی بیش و نپسندی ز فرزندان بسیارت مگرآن را کز او ناید به جز بدفعلی و رندی. ناصرخسرو. بعون اﷲ نه ای معروف و مشهور چون عوّانان به قلاّشی و رندی. سوزنی. ، انکار اهل قید و صلاح و عدم توجه به ظواهر مسائل شرعی: دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید. حافظ. مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا شد کم و افزون نخواهد شد. حافظ. زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند. حافظ. چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی. حافظ. و رجوع به رند شود
محمدنقی سهرندی بن شاه گل. از پارسی گویان هندوستان است. او راست: ملوث کی کند اسباب دنیا اهل عرفان را کجا آلوده سازد آب رز دامان قرآن را. رجوع به صبح گلشن ص 537 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 614 شود
محمدنقی سهرندی بن شاه گل. از پارسی گویان هندوستان است. او راست: ملوث کی کند اسباب دنیا اهل عرفان را کجا آلوده سازد آب رز دامان قرآن را. رجوع به صبح گلشن ص 537 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 614 شود
منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند، شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا را مشتعل سازد، دور بین
منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند، شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا را مشتعل سازد، دور بین