جدول جو
جدول جو

معنی هرمزدگان - جستجوی لغت در جدول جو

هرمزدگان
(هَُ مَ)
جلگه ای بوده است میان بهبهان و شوشتر. (از ایران باستان پیرنیا صص 2532- 2538). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام این جلگه نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَُ مَ)
جایی است در چهارده فرسخی میان شمال و مشرق بستک. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مُ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد که واقع در 60 هزارگزی شمال خاوری بافق و دارای 36 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مُ)
ابن بلاش. مطابق روایت ابومنصور ثعالبی در کتاب غرر اخبار ملوک الفرس هفتمین پادشاه اشکانی است. چون به تخت نشست در ایالات مملکت خود گردش کرد و ظلم را برانداخت و دادمظلومان را بستاند و به فقراء و ضعفا کمک ها رسانید. خواجه ها را دوست میداشت و آنها را به کارهای مهم می گماشت می گفت: اینها با زنان زنند، با مردان مرد، و برای پادشاهان بهترین خدمتگزار. مدت سلطنت او 47 سال بوده است. (از ایران باستان پیرنیا ص 2563). این پادشاه مطابق روایت فردوسی و ابوالفرج اصفهانی پسر نرسی و بنا بنوشتۀ حمزۀ اصفهانی عموی نرسی است و نام وی نیز در برخی از مدارک هرمز بدون الف و نون ضبط شده است و طبری او را هشتمین پادشاه سلسلۀ اشکانی دانسته و مدت سلطنت او را هفده سال نوشته است. (ایران باستان پیرنیا از ص 2546 ببعد). در برخی از مدارک تاریخی نیز نام پدر وی بیزن ضبطشده است. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 2552 شود
لغت نامه دهخدا