ترسان. بیمناک. نگران. (یادداشت به خط مؤلف) : ز پیکان من شیرترسان بود ز خم کمندم هراسان بود. فردوسی. اگر چند بد کردن آسان بود بفرجام زو دل هراسان بود. فردوسی. هماناکه این رزم آسان بدی دلم زین سخن کی هراسان بدی ؟ فردوسی. غمی نیست دل کان هراسان کند که آن را نه خورسندی آسان کند. اسدی. جهانامن از تو هراسان از آنم که بس بدنشانی و بد همنشینی. ناصرخسرو. ز بیم سکه و نیروی شمشیر هراسان شد کهن گرگ از جوان شیر. نظامی. ز چاره حکیم ار هراسان شدی به زهد و دعا سختی آسان شدی. نظامی. - ناهراسان، بی هراس. بی باک: چو مردم ز سر ناهراسان بود سرافکندن دشمن آسان بود. امیرخسرو دهلوی
ترسان. بیمناک. نگران. (یادداشت به خط مؤلف) : ز پیکان من شیرترسان بود ز خم کمندم هراسان بود. فردوسی. اگر چند بد کردن آسان بود بفرجام زو دل هراسان بود. فردوسی. هماناکه این رزم آسان بُدی دلم زین سخن کی هراسان بُدی ؟ فردوسی. غمی نیست دل کان هراسان کند که آن را نه خورسندی آسان کند. اسدی. جهانامن از تو هراسان از آنم که بس بدنشانی و بد همنشینی. ناصرخسرو. ز بیم سکه و نیروی شمشیر هراسان شد کهن گرگ از جوان شیر. نظامی. ز چاره حکیم ار هراسان شدی به زهد و دعا سختی آسان شدی. نظامی. - ناهراسان، بی هراس. بی باک: چو مردم ز سر ناهراسان بود سرافکندن دشمن آسان بود. امیرخسرو دهلوی
والی ایرانی که در جنگ داریوش سوم و اسکندر در گرانیک (334 قبل از میلاد) با مم نن یونانی فرماندهی جناح چپ سپاه داریوش را داشت و هر یک از آن دو بر دسته های خود ریاست داشت. آرّیان مورخ نام او را ارسامس نوشته و همین باید صحیح باشد، زیرا یونانی شدۀ ارشام است. (ایران باستان ص 1250). او در جنگ ایسّوس کشته شد، توانسته. رجوع به ارستن شود
والی ایرانی که در جنگ داریوش سوم و اسکندر در گرانیک (334 قبل از میلاد) با مِم نُن یونانی فرماندهی جناح چپ سپاه داریوش را داشت و هر یک از آن دو بر دسته های خود ریاست داشت. آرّیان مورخ نام او را ارسامِس نوشته و همین باید صحیح باشد، زیرا یونانی شدۀ ارشام است. (ایران باستان ص 1250). او در جنگ ایسّوس کشته شد، توانسته. رجوع به ارستن شود