جدول جو
جدول جو

معنی هردری - جستجوی لغت در جدول جو

هردری
(هََ دَ)
هرجایی. آنکه هردم به دری روی آورد. که هردم به در خانه ای رود:
آن یکی نوری ز هر عیبی بری
وین یکی کوری، گدایی هردری.
مولوی.
، بی پایه. بی اساس. بی ربط: دعوی او سرسری بوده ست و سخن او هردری. (جهانگشای جوینی). رجوع به هرجایی شود
لغت نامه دهخدا
هردری
منسوب به هردر آنکه هرلحظه بدری روی آرد وبخانه ای رود، هرجایی، بی پایه بی اساس بی ربط: (دعوای اوسرسری بودست وسخن او هردری)
فرهنگ لغت هوشیار
هردری
بی اساس، بی پایه، بی ربط، بی ثباتی، هرجایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرهری
تصویر هرهری
کسی که پابند به ایمان و عقیده نباشد، هرهری مذهب، بی عقیده، بی ایمان
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ دی ی)
از هرد، رنگ کرده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زعفرانی. زردچوبه ای
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ ری ی)
درازخایه. (منتهی الارب). و رجوع به دردرّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ دا)
زردچوبه. (منتهی الارب). هرداء. (اقرب الموارد). رجوع به هرداء شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ)
بی بند و بار. بی اعتقاد.
- هرهری مذهب، کسی که هیچ مذهبی ندارد، به قوانین هیچ دینی عمل نمی کند. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
منسوب است به سردر که از قراء بخاراست. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
عبدالغفوربن لقمان بن محمد ابوالمفاخر کردری، (منسوب به کردر از نواحی خوارزم) روایت می کند از ابی طاهر محمد بن عبدالله المسبخی المروزی، و اورا تصانیفی است در مذهب ابوحنیفه. از اوست: الانتصارلابی حنیفه فی اخباره و اقواله و المفید و المزید فی شرح التجرید و شرح الجامع الصغیر. وی مدرس مدرسه حدادین حلب بود. وفاتش در 562 هجری قمری است. (معجم البلدان ذیل کردر). رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 531 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
منسوب به دردر. ددری. رجوع به دردر و ددری شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَرْ را)
آنکه بدون حاجت آمد و شد نماید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ’آدر’ و دبه خایه. (از اقرب الموارد). و رجوع به دردری ّ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
بی بندوبار، بی اعتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
مرده ریگ: شما را بدان مردری خواسته بران گونه بر دل شد آراسته. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردری
تصویر دردری
دراز خایه، ددری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهری
تصویر هرهری
((هُ هُ))
بی بند و بار، بی ایمان، بی اعتقاد، مذهب آن که دین و مذهبی ندارد
فرهنگ فارسی معین
خانه گریز، کسی که اغلب در بیرون از خانه باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از بالا به پایین، چارچوب بالای در
فرهنگ گویش مازندرانی