جدول جو
جدول جو

معنی هربذی - جستجوی لغت در جدول جو

هربذی
(هَِ بَ ذا)
رفتاری است با خرامش و ناز. (منتهی الارب). مشیه فی اختیال و گویند این رفتنی است شبیه رفتار هیربدان که حکام مجوس اند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ بَ ذَ)
نوعی از رفتار اسب کمتر از خبب. (آنندراج). رفتنی کمتر از خبب. (از اقرب الموارد). رجوع به هربذی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ ذی ی)
منسوب است به ربذه که از شهرهای مدینه میباشد در طریق حجاز. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ ذا)
چلۀ کمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ پَ)
هروی. دهی است از دهستان سهندآباد از بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 31 هزارگزی باختر بستان آباد و 8 هزارگزی راه شوسۀ تبریز به بستان آباد. جایی است جلگه، سردسیر و دارای 1246 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و میوه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بِ)
هربد. یعنی مجاور آتشکدۀ هنود یا مردم باقدر و عالم ایشان. (منتهی الارب). نگهبانان آتشکده های هند و آنها براهمه اند و گویند بزرگان هند و علمای آن دیارند. (اقرب الموارد) ، خادم آتشکدۀ مغان. (منتهی الارب). و گویند خدم آتشکدۀ مجوس اند و این لغت فارسی است. (اقرب الموارد) ، قاضی گبران. ج، هرابذه. (منتهی الارب). رجوع به هرابذه و هربد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربذی
تصویر ربذی
تازیانه، زه کمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هربذ
تصویر هربذ
پارسی تازی گشته هیربد هربد، جمع هرابذه
فرهنگ لغت هوشیار