جدول جو
جدول جو

معنی هربذه - جستجوی لغت در جدول جو

هربذه
(هََ بَ ذَ)
نوعی از رفتار اسب کمتر از خبب. (آنندراج). رفتنی کمتر از خبب. (از اقرب الموارد). رجوع به هربذی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ بِ ذَ)
جمع واژۀ هربذ. (منتهی الارب). هیربدان. (یادداشت به خط مؤلف). خادمان آتشگاهها در هند و آنان برهمنانند و دانشمندان و بزرگان آن دیارند و نیز گویند خادمان آتش مجوس اند. و این لغت فارسی است. (از اقرب الموارد). رجوع به هربد و هیربد شود
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ ذَ)
نوعی از رفتار اسپ کمتر از خبب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 14500 گزی خاور هشتیان و 12500 گزی باختر راه ارابه رو حماملر به راه شوسه. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 119 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود محصول عمده اش غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ ذا)
رفتاری است با خرامش و ناز. (منتهی الارب). مشیه فی اختیال و گویند این رفتنی است شبیه رفتار هیربدان که حکام مجوس اند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
زشت گردانیدن کار را و استوار ناکردن. (منتهی الارب). و در التاج آمده است که گویا مقلوب هرجبه یا هبرجه باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ ذَ)
ناقۀ تندرو. شتابرو. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). ج، هوابذ
لغت نامه دهخدا
(هَمْ بَ ذَ)
کار سخت و دشوار. ج، هنابذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ ذَ)
مرد بی خیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سربند شیشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشم پارۀ رنگین که بگوش و گردن شترو غیر آن آویزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پارچۀ زن حائض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، هر پلیدی. ج، ربذ، رباذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رکوی که زرگران پیرایه را به وی مالند تا روشن شود. ج، ربذ، رباذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ بِ ذَ)
لثه ربذه، بن دندان کم گوشت. ج، ربذات. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ ذَ)
پشم پاره ای که قطران به وی مالند بر شتر. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رکوی که زرگران پیرایه را به وی مالند تا روشن شود، چابق تازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، شدت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ ذَ)
نام جایی بر چهار منزل از مدینه که خاک ابوذر غفاری آنجاست، و از آن موضع است موسی ربذی ابن عبیده و هر دو برادرش عبداﷲ ربذی و محمد ربذی. (منتهی الارب). در معجم البلدان آمده: در اوایل قرن چهارم هجری در جنگهای قرمطیان ویران شد. این قریه در سه میلی مدینه در راه حجاز وقتی که از فید بسوی مکه میروی قرار دارد. (از معجم البلدان ج 4). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و عقدالفرید ج 1 ص 284 و ج 5 ص 40 و 63 و 166 و 167 و نزهه القلوب ج 3 ص 168 و مجمل التواریخ و القصص ص 283 و 444 و 460 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بِ)
هربد. یعنی مجاور آتشکدۀ هنود یا مردم باقدر و عالم ایشان. (منتهی الارب). نگهبانان آتشکده های هند و آنها براهمه اند و گویند بزرگان هند و علمای آن دیارند. (اقرب الموارد) ، خادم آتشکدۀ مغان. (منتهی الارب). و گویند خدم آتشکدۀ مجوس اند و این لغت فارسی است. (اقرب الموارد) ، قاضی گبران. ج، هرابذه. (منتهی الارب). رجوع به هرابذه و هربد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرابذه
تصویر هرابذه
جمع هربذ، هیریدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربذه
تصویر ربذه
مرد بی خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هربذ
تصویر هربذ
پارسی تازی گشته هیربد هربد، جمع هرابذه
فرهنگ لغت هوشیار