جدول جو
جدول جو

معنی هربجه - جستجوی لغت در جدول جو

هربجه
(قُ)
زشت گردانیدن کار را و استوار ناکردن. (منتهی الارب). و در التاج آمده است که گویا مقلوب هرجبه یا هبرجه باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ غَرْ رُ)
بعد سختی نرم گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مهربانی نمودن شتر ماده بر بچۀ خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ رْ را جَ)
گروه درآمیزنده و افزاینده در حدیث. (منتهی الارب). مؤنث هراج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَزْوْ)
نگارکردن. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). نگارین کردن جامه را. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، درهم آمیختن رفتار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، بدعمل بودن. دارای عمل نکوهیده بودن. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 14500 گزی خاور هشتیان و 12500 گزی باختر راه ارابه رو حماملر به راه شوسه. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 119 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود محصول عمده اش غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ ذَ)
نوعی از رفتار اسب کمتر از خبب. (آنندراج). رفتنی کمتر از خبب. (از اقرب الموارد). رجوع به هربذی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ)
شتاب رفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ جَ)
شکم زمین، منتهای وادی که آب در آن ریزد، گو که به جای استادن گاه آب کنند و آب را بسوی آن روان کنند و از آن نوشند. (منتهی الارب). ج، هوابج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ جَ)
کمان نرم. (منتهی الارب). ج، هرج. (اقرب الموارد) ، نوع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هروجه
تصویر هروجه
هرسان هرطور هرطریق. یا به هروجه. بهرطریق بهرنحو
فرهنگ لغت هوشیار