جدول جو
جدول جو

معنی هراکل - جستجوی لغت در جدول جو

هراکل
(هَِ)
مطابق نوشتۀ مورخ یونانی ژوستن نام پسر اسکندر مقدونی است که پس از درگذشت وی در پرگام میزیست و مادرش برسین نام داشت. یکی از سرداران به نام مل اگر پیشنهاد کرده بود که هراکل را بجانشینی اسکندر برگزینند و او هنوز کودکی بیش نبود و این کار سر نگرفت. (از ایران باستان پیرنیا ص 1960)
پهلوان داستانهای یونانی است که به عقیدۀ یونانیهای قدیم پس از مرگ نیم خدا گردید. (از ایران باستان پیرنیا حاشیۀ ص 581). هراکلس. هرکول. رجوع به هراکلس و هرکول شود
لغت نامه دهخدا
هراکل
(هَُ کِ)
آکنده اندام از شتر و مردم. (منتهی الارب). شتر یا مرد جسیم ضخم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هراکش
تصویر هراکش
بخش اول محصولات کشاورزی که زودتر کاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراول
تصویر هراول
طلایه، پیشتاز آن سپاه تاتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیاکل
تصویر هیاکل
هیکل ها، پیکر انسان ها یا مجسمه ها یا حیوان ها، تنه ها، کنایه از انسانها یا حیوانات درشت و تنومند، صور ظاهری، تعویذی که به بازو یا عضوی از بدن می بستند، معبدها، بتخانه ها، تصویرها، جمع واژۀ هیکل
فرهنگ فارسی عمید
(قَ کَ)
دهی است در ناحیۀ فخرعمادالدوله از دههای استراباد رستاق. (ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 170)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
هراکلیدها به اعقاب هراکلس اطلاق شده است و بسیاری از خانواده های سلطنتی که در دورۀ هلنی در روم و یونان سلطنت کردند، خود را منسوب به هراکلس میشمردند. (از فرهنگ اساطیر یونان و روم تألیف پیر گریمال، ترجمه بهمنش ص 408)
نام خاندانی است که در لیدیه سلطنت کرده اند و آغاز سلطنت آنها ظاهراً اواخر قرن هشتم قبل از میلاد مسیح بوده است. رجوع به ایران باستان پیرنیا، ص 194 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ)
شخصی است که تاریخ ایران را در پنج جلد نوشته و اثرش مورد توجه مورخان ایران پیش از اسلام است. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1098 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
امپراطور معروف رم شرقی که دوران حکومتش از 610 تا 641 میلادی بود. وی در کاپادوکیه متولد شد. نام پدرش نیز هراکلیوس بود. وی معاصر خسروپرویز بود و با ایران و مصر جنگهایی کرد. جنگ او با ایران بر سر سوریه بود و میان سالهای 613 و 614 میلادی واقع شد و به شکست هراکلیوس پایان یافت. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر). رجوع به هرقل شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
ضخیم از هر چیز. (الجماهر ابوریحان ص 143)
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ ل ل)
نوعی رفتار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفه های ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ)
جمع واژۀ هیکل. رجوع به هیکل شود
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ)
زود کاشتن زراعت مقابل کرپه که دیر کاشتن است. هراکش ثلث اول زراعت است که کشته می شود و ثلث دوم را ورکش و سوم را کرپه میگویند. هراکش را در اطراف تهران درماه میزان (مهر) میکارند. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ وُ)
فوجی که از همه پیش باشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(هََ جِ)
جمع واژۀ هرجل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ کِ / کَ)
جمع واژۀ مرکل. (منتهی الارب). رجوع به مرکل شود
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
پای بیکدیگر زدن. (زوزنی). جنگ لگد کردن با یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پای بیکدیگر زدن قوم: تراکل القوم، رکل بعضهم بعضاً بالارجل. (از اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تِ کِ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: قوش، از نوع پرندگان بسیار بزرگ. و تراکل و عارم، مادۀ ارکک طوغان، نوعی از باز. (از دزی ج 1 ص 143)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شهری در ایتالیای قدیم کنار دریای ایونیا که امروز شهر پولیکری به جای آن بنا شده است و نام دیگر آن پرنت بود. (فوستل دوکولانژ)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
در جزیره سیسیل شهری به نام هراکلا وجود داشته که آن را ’می نوا’ نیزمیگفته اند. (فوستل دوکولانژ). رجوع به هراکله شود
یکی از بلاد قدیمی آسیای صغیر و از جمله مهاجرنشینهای میله توس بوده است. (فوستل دوکولانژ). رجوع به هراکله شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ لِ)
لاتن ها او را ’هرکول’ خوانند. معروفترین و ملی ترین قهرمان داستانهای کلاسیک یونان وروم است. نام او را در داستانهای کلاسیک از دورۀ پیش از هلن تا پایان عهد قدیم می بینیم و چون نام وی دردورۀ طولانی تاریخ اساطیری دیده میشود، زمان او درست معلوم نیست و داستان سرایان یونان کهن نیز در طبقه بندی اساطیر مربوط به او دچار اشکال شده اند. نام اصلی او در اساطیر یونان آلسید بوده است ولی به مناسبت پذیرفتن مأموریت های هرا به هراکلس موسوم گشت، یعنی ’پیروزی هرا’. افسانه های مربوط به هراکلس شامل دو قسمت مهم است یکی اردوکشیهای متفرقی است که هراکلس درآن قهرمانیهای ارزنده از خود بروز میدهد و دیگر داستانهای ’دوازده خوان’ است که در هر مرحلۀ آن هراکلس دشمنی شگرف را از پیش پای برمیدارد. (از فرهنگ اساطیر یونان و روم، اثر پیر گریمال ترجمه بهمنش). افسانه های این قهرمان بسیار وسیع است و در برخی از آنها بقدری شگفتی و عظمت تصور بچشم میخورد که از نظر هنری بسیار قابل تحسین است. هراکلس در اساطیر یونان یکی از فرزندان زئوس و برادر آپولون است. مرگ وی به سبب زهرآلود بودن لباسی اتفاق می افتد که برای انجام قربانی در برابر زئوس به تن می کند و زهر مطابق روایات از منافذ پوستی او نفوذ می یابد و او را مسموم می سازد. رجوع به فرهنگ اساطیر یونان و روم صص 375- 408 شود
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ لَ)
ماهی سطبر تناور. (منتهی الارب). ضخام السمک. (اقرب الموارد) ، سگ ماهی. (منتهی الارب). کلاب الماء. (اقرب الموارد) ، شتر آبی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستور دریایی کلان سرین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گردآمدنگاه امواج دریا. (منتهی الارب). و مفرد آن هرکل است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
فیلسوف یونانی قرون پنجم و ششم پیش از مسیح. وی معروف به ’فیلسوف گریان’ است زیرا زندگانیش با تیرگی و افسردگی همراه بود. او از قدیمترین فیلسوفان ماوراءالطبیعه است. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر). یکی از بزرگان حکمای باستان هرقلیطوس از مردم افیسوس است که با دارای هخامنشی مکاتبه داشته و شاه او رابه دربار خود دعوت کرده است. سخنان او معروف به تیرگی و ابهام است. وی آتش را اصل و مبداء می شناسد و آن را مظهر کامل تبدل و بیقراری میداند. به وجود پابرجا قائل نیست و عالم را به رودی تشبیه می کند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. ثبات و بقاء را منکر است و میگوید: هرچه را بنگری به اعتباری هست و به اعتباری نیست. ’می باشد’ معنی ندارد، باید گفت: ’میشود’. و ’شدن’، نتیجۀ کشمکش اضداد است و همین کشمکش همواره اجزاء عالم را با هم سازش و توافق میدهد. اضداد برای یکدیگر لازم اند ولی باید در حال اعتدال و تناسب بمانند و همین که یکی از آنها از حد اعتدال بیرون شد عدل عالم او را به مقام خود برمیگرداند. زندگی یکی، مرگ دیگری است و عدم این مایۀ وجود آن است و مرگ و زندگی و هستی و نیستی در واقع یکی است. (ازسیر حکمت در اروپا تألیف محمدعلی فروغی ص 4 و 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیاکل
تصویر هیاکل
جمع هیکل، اندامها
فرهنگ لغت هوشیار
زود کاشتن زراعت، مقابل (کرپه) هراکش ثلث اول زراعت است که کشته می شودوثلث دوم را ورکش و ثلث سوم را کرپه میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراول
تصویر هراول
طلیعه، لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراکله
تصویر هراکله
کوهه گاه گرد آمدنگاه کوهه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیاکل
تصویر هیاکل
((هَ کِ))
جمع هیکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هراکش
تصویر هراکش
((هِ کَ))
زود کاشتن زراعت
فرهنگ فارسی معین
نوعی پرنده ی آبزی که در کناره های رودخانه زندگی کند و به
فرهنگ گویش مازندرانی
کاشتن به موقع غلات
فرهنگ گویش مازندرانی
تنها، جدامانده از گروه یا رمه
فرهنگ گویش مازندرانی