چیزی که کسی را با آن بترسانند، چیزی که از چوب، پارچه یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا می کنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، داهل، مترس
چیزی که کسی را با آن بترسانند، چیزی که از چوب، پارچه یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا می کنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، داهل، مترس
از هراس + ه که پساوند است. (از حاشیۀ برهان چ معین). آنچه مردم را بدان ترسانند. (برهان) ، چوبی که در میان زراعت بر پای کنند و صورتها و چیزها بر آن نصب کنند تا جانوران زیانکار به جانب زراعت نیایند و آن را به عربی محذار گویند. (برهان)
از هراس + َه که پساوند است. (از حاشیۀ برهان چ معین). آنچه مردم را بدان ترسانند. (برهان) ، چوبی که در میان زراعت بر پای کنند و صورتها و چیزها بر آن نصب کنند تا جانوران زیانکار به جانب زراعت نیایند و آن را به عربی محذار گویند. (برهان)
لغتی است در اراقه. (منتهی الارب). ریختن آب و خون و جز آن. (منتهی الارب). و اصل آن اراقه است. (از اقرب الموارد). رجوع به اراقه شود، فرود آمدن اول شب. (منتهی الارب)
لغتی است در اراقه. (منتهی الارب). ریختن آب و خون و جز آن. (منتهی الارب). و اصل آن اِراقه است. (از اقرب الموارد). رجوع به اراقه شود، فرود آمدن اول شب. (منتهی الارب)
سخت شدن سرما بر کسی چنانکه خواهد بکشد او را. (منتهی الارب). هرء. (اقرب الموارد) ، کشتن سرما کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سخت سرد گردیدن باد. (منتهی الارب). شدت یافتن سردی باد. (اقرب الموارد) ، نیک پختن گوشت را. (منتهی الارب). نیک پخته شدن گوشت تا آنکه از هم باز شود. (از اقرب الموارد) ، سرد گردانیدن مال و قوم را. (منتهی الارب). رجوع به هرء شود
سخت شدن سرما بر کسی چنانکه خواهد بکشد او را. (منتهی الارب). هرء. (اقرب الموارد) ، کشتن سرما کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سخت سرد گردیدن باد. (منتهی الارب). شدت یافتن سردی باد. (اقرب الموارد) ، نیک پختن گوشت را. (منتهی الارب). نیک پخته شدن گوشت تا آنکه از هم باز شود. (از اقرب الموارد) ، سرد گردانیدن مال و قوم را. (منتهی الارب). رجوع به هرء شود
دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر. واقع در 30 هزارگزی باختری هریس و 2500گزی شوسۀ تبریز به اهر. موقع طبیعی آن جلگه، معتدل و سکنۀ آن 986 تن است. آب آن از رود خانه محلی و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر. واقع در 30 هزارگزی باختری هریس و 2500گزی شوسۀ تبریز به اهر. موقع طبیعی آن جلگه، معتدل و سکنۀ آن 986 تن است. آب آن از رود خانه محلی و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گردنا که کودک را رفتن بدان آموزند. (مهذب الاسماء). گردونا. حال. گردونچۀ کودک، حالت به رفتن آمدن کودک خرد. (منتهی الارب) ، آلتی است از آلات حرب و آن چنان باشد که غراره از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن شوند تا به دیوار قلعه رسند و در قلعه نقب زنند، دو برج بزرگ که به طرفین دروازۀ قلعه می سازند. (غیاث). پاسبانان در آن دو برج منزل سازند: دراجۀ حصارش ذات البروج اعظم دیباچۀ دیارش سعدالسعود ازهر. خاقانی. یتاقی به آمد شدن چون خراس نیاسود دراجه ازبانگ پاس. نظامی. دراجۀ قلعه های وسواس دارندۀ پاس و نیز بی پاس. نظامی. دراجۀ مشتری بدان نور از چشم تو گفت چشم بد دور. نظامی. در بیت ذیل از نظامی می نماید که به معنی اول باشد: منم دراجۀ مرغان شب خیز همه شب مونسم مرغ شب آویز. نظامی. ، دوچرخه در تداول امروز عرب زبانان
گردنا که کودک را رفتن بدان آموزند. (مهذب الاسماء). گردونا. حال. گردونچۀ کودک، حالت به رفتن آمدن کودک خرد. (منتهی الارب) ، آلتی است از آلات حرب و آن چنان باشد که غراره از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن شوند تا به دیوار قلعه رسند و در قلعه نقب زنند، دو برج بزرگ که به طرفین دروازۀ قلعه می سازند. (غیاث). پاسبانان در آن دو برج منزل سازند: دراجۀ حصارش ذات البروج اعظم دیباچۀ دیارش سعدالسعود ازهر. خاقانی. یتاقی به آمد شدن چون خراس نیاسود دراجه ازبانگ پاس. نظامی. دراجۀ قلعه های وسواس دارندۀ پاس و نیز بی پاس. نظامی. دراجۀ مشتری بدان نور از چشم تو گفت چشم بد دور. نظامی. در بیت ذیل از نظامی می نماید که به معنی اول باشد: منم دراجۀ مرغان شب خیز همه شب مونسم مرغ شب آویز. نظامی. ، دوچرخه در تداول امروز عرب زبانان
قصبۀ مرکز دهستان قنوات بخش مرکزی شهرستان قم. دارای 2962 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، صیفی، پنبه، انار، انجیر و شغل اهالی زراعت است. از آثار قدیمی خرابه هائی در 2000 گزی ده دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
قصبۀ مرکز دهستان قنوات بخش مرکزی شهرستان قم. دارای 2962 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، صیفی، پنبه، انار، انجیر و شغل اهالی زراعت است. از آثار قدیمی خرابه هائی در 2000 گزی ده دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نام موضعی است از مضافات قم که آنجا خربزه خوب میشود. (برهان) (آنندراج). دهی است از دیه های قم. (رشیدی). سراجه 30 دیه است. (تاریخ قم ص 58). پنجم درب (از هفت درب قم) تلقجار که آن راه سراجه است. (تاریخ قم ص 27). راوی گوید که بدین موضع قطعاً و اصلاً عمارت نبوده است. و اول عمارتی که در او بنا نهادند سرایکی بود، گفتند سرایچه، بعد از آن معرب کردند و گفتند سراجه. (تاریخ قم ص 65)
نام موضعی است از مضافات قم که آنجا خربزه خوب میشود. (برهان) (آنندراج). دهی است از دیه های قم. (رشیدی). سراجه 30 دیه است. (تاریخ قم ص 58). پنجم درب (از هفت درب قم) تلقجار که آن راه سراجه است. (تاریخ قم ص 27). راوی گوید که بدین موضع قطعاً و اصلاً عمارت نبوده است. و اول عمارتی که در او بنا نهادند سرایکی بود، گفتند سرایچه، بعد از آن معرب کردند و گفتند سراجه. (تاریخ قم ص 65)
آهون بز از جنگ افزارها، روراک، دوچرخه، دو آبام (برج) که دردو سوی دروازه دژ ساخته می شود آلتی است جنگی و آن غراره ایست که داخل آن را از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن حرکت کنند تا بدیوار قلعه رسند
آهون بز از جنگ افزارها، روراک، دوچرخه، دو آبام (برج) که دردو سوی دروازه دژ ساخته می شود آلتی است جنگی و آن غراره ایست که داخل آن را از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن حرکت کنند تا بدیوار قلعه رسند