جدول جو
جدول جو

معنی هذوف - جستجوی لغت در جدول جو

هذوف
(قَ)
شتاب رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
کبوتر بسیارآواز. (معجم متن اللغه). ریح هتوف، باد بانگ کننده. باد پر بانگ. (اقرب الموارد). سحابه هتوف، ابر رعددار، راعده. (اقرب الموارد). ابر بابانگ. قوس هتوف یا هتافه یا هتفی، کمان بابانگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اسم آن: هتفی ̍. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هو)
خانه عنکبوت. (مهذب الاسماء) ، باد گرم، باد سرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). از اضداد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرد تهی بی خیر و گول بددل، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)،
پوست بیضه مانندی، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذِ)
مرد شتاب رو چابک. (منتهی الارب). سریع حاد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
جنبانیدن شمشیر را. (منتهی الارب) ، بیهوده گفتن در کلام. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). هذی. رجوع به هذی شود، بریدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَ عُ)
نزدیک و گشاده گام گذاشته رفتن
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مرد زود تشنه شونده یا سخت تشنه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). هیفان. مهیاف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ)
مرد گران سنگ درشت اندام گرانجان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مرد کلان شکم بی خیر ناشکیبا. (منتهی الارب) ، دروغگوی، پیر کلانسال، ریش سطبر، مرد کلان ریش و بسیارموی درشت اندام، روزی که ابرش آفتاب را پوشد. شتر نر کلانسال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذ ذا)
مرد شتاب و تیز و چالاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
تیزرفتار. (منتهی الارب) ، سریع. ج، هذاریف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هذاریف شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
برنده. (منتهی الارب). القطاع و یقال: شفره هذوذ، ای قاطعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نیک خورنده، ذائقه گیرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). عدوف (الذال لغه ربیعه و بالمهمله لسائر العرب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عدوف شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نیک دوردست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوراندازندۀ مردم. گویند: بلد قذوف، شهری که جهت دوری خود دور اندازد مردم را. دوراندازندۀمردم. گویند: نوی قذوف و تیه قذوف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ماده خر تیزرو، ماده خری که از فربهی ناف آن بزمین برسد. (از منتهی الارب) (تاج العروس) (از اقرب الموارد) ، ماده خری که از تیزروی وی سنگریزه بجهد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قذوف
تصویر قذوف
شهر دور، دشت دور، دور افکن کمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذف
تصویر هذف
زرنگ، شتابان: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوف
تصویر هوف
گول، تهی مایه نا آگاه باد سرد، باد گرم از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذروف
تصویر هذروف
شتابان تند
فرهنگ لغت هوشیار
از اصوات تعجب و ناباوری، مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی