جدول جو
جدول جو

معنی هذء - جستجوی لغت در جدول جو

هذء
(قَ ثَ لَ)
هلاک شدن از سرما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هذء
(قَ ثَ رَ)
زود بریدن چیزی را، زودتر از هذّ، هلاک گردانیدن عدو را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سخن مکروه شنوانیدن کسی را. (منتهی الارب). و آزار دادن بدان. (اقرب الموارد) ، افتادن شتران بر زمین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، افزون ساختن خطا در کلام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هذر
تصویر هذر
سخن بیهوده و بد گفتن، بیهوده گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هذا
تصویر هذا
اسم اشاره، این، اشاره به شخص یا شیء نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
(هََ ذُ)
مرد بسیارسخن و بیهوده گوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هذّار شود
لغت نامه دهخدا
(ها ذِ هی)
مؤنث هذا. رجوع به هذا شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
جنبانیدن شمشیر را. (منتهی الارب) ، بیهوده گفتن در کلام. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). هذی. رجوع به هذی شود، بریدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ رَ)
بریدن. (منتهی الارب). بسرعت بریدن. (اقرب الموارد) ، بشتاب خوردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذِ)
مرد شتاب رو چابک. (منتهی الارب). سریع حاد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذِ)
بسیارسخن و بیهوده گوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شتاب خواندن مکتوب را. (منتهی الارب). هذّ. رجوع به هذ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ بَ)
بیهوده گفتن. (منتهی الارب). خلط کردن و گفتن آنچه را سزا نیست. (اقرب الموارد) ، سخت گرم گردیدن روز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
نیک پخته شدن گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذِ)
سریع از اسب و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذَ)
روشنایی و باصفایی. (منتهی الارب). صفا و خلوص. (اقرب الموارد) : ما فی مودتّه هذب. (اقرب الموارد) ، پاکیزگی، برگزیدگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ طَ)
بریدن چیزی را. (منتهی الارب). بریدن درخت و جز آن را. (اقرب الموارد) ، پاکیزه و بی آمیغ کردن. (منتهی الارب). پاک و خالص کردن. (اقرب الموارد) ، برگزیدن، درست نمودن. (منتهی الارب). اصلاح. (اقرب الموارد) ، پاک کردن نخله را از پوست و لیف، روان شدن چیزی، شتافتن مرد و جز آن، افزون گشتن بانگ و خروش قوم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
بیهوده گویی از بیماری و خواب. (منتهی الارب). هذو. هذی. هذیان. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذْ ذا)
مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب. (منتهی الارب). کثیرالهذیان. (اقرب الموارد). هذاءه. رجوع به هذاءه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ زَ)
بیهوده دراییدن از بیماری و خواب. (منتهی الارب). تکلم غیرمعقول از بیماری یا جز آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ رَءْ)
مرد بسیارسخن و بیهوده گوی. (منتهی الارب). هذّاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هذو و هذاء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ صَ)
بسیار فحش یا زشت گفتن یا بسیار خطا کردن در سخن، سخت شدن سرما بر کسی چنانکه خواهد بکشد او را. یا کشتن سرما کسی را، سخت سرد گردیدن باد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نیک پختن گوشت را. (منتهی الارب). نیک پختن گوشت چنانکه از هم باز شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نیک پخته شدن گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَش ش)
زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، خوردن طعام. (اقرب الموارد) ، کج وخمیده گشتن از پیری یا بیماری. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هَِ / هََ تْءْ)
وقت. (اقرب الموارد) (تاج العروس). هزیع. (معجم متن اللغه). وقت و هنگام. (منتهی الارب). بخصوص هنگامی ازشب. (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم استعمال شود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). مضی من اللیل هت ء، یعنی وقت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از زمان. هتی ، هتی ٔ، هتی ّ، هتاء، هیتاء، هیتاء، هتاءه (ه / ه ء) ، هتاء
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ ءْ)
آن چیز که با وجود کثرت، اندک نماید. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَوْ وُ)
فروتنی نمودن و منقاد شدن کسی را. خذوء. خذاء. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ ذَ)
ضعف نفس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناخوش دیدن حال کسی را و کراهیت داشتن از آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(ها)
اسم اشاره است به معنی ’این’ که بدان به شخص یا شی ٔ قریب اشاره کنند. (ناظم الاطباء). مرکب از ها و ذا اشاره. (از اقرب الموارد).
- معهذا، با وجود این. با اینحال. با این که. رجوع به معهذا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هذا
تصویر هذا
این: نرینه این (اشاره بشخص یا شی نزدیک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذر
تصویر هذر
سخن بیهوده و بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذف
تصویر هذف
زرنگ، شتابان: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذه
تصویر هذه
مونث هذا این: مادینه مونث هذا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذا
تصویر هذا
((هاذا))
این (اشاره به شخص یا شیء نزدیک)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هذر
تصویر هذر
((هَ ذَ))
پریشان گفتن، سخن باطل گفتن، سخن بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هذر
تصویر هذر
((هَ ذِ))
مرد بسیار سخن و بیهوده گوی
فرهنگ فارسی معین