جدول جو
جدول جو

معنی هدکر - جستجوی لغت در جدول جو

هدکر(هَُ دَ کِ)
زنی که در رفتن گوشت و استخوان خود را بجنباند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شیر خفتۀدفزک. (منتهی الارب). اللبن الخاثر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدر
تصویر هدر
باطل، ضایع و بربادرفته
هدر دادن: از بین بردن، ضایع کردن
هدر رفتن: از بین رفتن، ضایع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدیر
تصویر هدیر
بانگ شتر، آواز کبوتر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
سیر نوشیدن شیر را چندانکه به خواب شود، برجستن و شتاب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تهدکر علی الناس، ای تنزی. (منتهی الارب) ، اختلاط بعض شیر با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد) ، ترجرج زن، تدحرج مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به تهذکر شود
لغت نامه دهخدا
(مُدْ دَ کِ)
از ’ذ ک ر’، یادآورنده. (از ناظم الاطباء). متعظ. (یادداشت مؤلف) : و لقد ترکناها آیه فهل من مدکر. (قرآن 15/54)
لغت نامه دهخدا
(هَُ کِ)
نازپرورده. رجل هداکر، مرد به نازپرورده. (منتهی الارب). منعم. (اقرب الموارد) ، شیر غلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
یکی از نواحی یمامه. مسیلمۀ کذاب در این مکان ادعای نبوت کرد و خالد را گرفت. (معجم البلدان). موضعی یا رودباری است در یمامه که مولد مسیلمۀ کذاب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَع ع)
نیک دراز گردیدن گیاه و انبوه و تمام شدن آن، افتادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ کُ)
زن بسیارگوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن جوان شگرف اندام نیکوکرشمه. (اقرب الموارد). هیدکور. هیدکوره. (اقرب الموارد) ، لبن خاثر. (اقرب الموارد). شیر دفزک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به هیدکور شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
گرفتن چیزی را که امکان گرفتن آن باشد. (منتهی الارب) ، خرخر کردن در خواب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هدیر
تصویر هدیر
بانگ کردن شترگشن، بانگ شتر: (هدیرحنجره توزئیرزمجره شیردر گلومی شکست)، بانگ کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر
تصویر هدر
رایگان و باطل شدن خون، باطل کردن خون، مباح، ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیر
تصویر هدیر
((هَ))
بانگ کردن شتر در وقت مستی، آواز کبوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدر
تصویر هدر
((هَ دَ))
باطل شدن، ضایع شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدر
تصویر هدر
Waste
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هدر
تصویر هدر
gaspillage
دیکشنری فارسی به فرانسوی
داد و ستد
فرهنگ گویش مازندرانی
پهلو، جانب، اطراف، مواظبت، مراقب، در راستا، سمت
فرهنگ گویش مازندرانی
وسایل و لوازم گاوداری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از هدر
تصویر هدر
desperdício
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هدر
تصویر هدر
অপচয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هدر
تصویر هدر
無駄
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هدر
تصویر هدر
浪费
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هدر
تصویر هدر
upotevu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هدر
تصویر هدر
낭비
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هدر
تصویر هدر
spreco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هدر
تصویر هدر
बर्बादी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هدر
تصویر هدر
desperdicio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هدر
تصویر هدر
Verschwendung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هدر
تصویر هدر
verspilling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هدر
تصویر هدر
марнотратство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هدر
تصویر هدر
расточительство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هدر
تصویر هدر
marnotrawstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هدر
تصویر هدر
ביזבוז
دیکشنری فارسی به عبری