- هدنج
- اسبی که موی آن سفیدباشد، اسب خنگ
معنی هدنج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته دهنه از سنگ های گرانبها زنگار کانی آنچه که شبیه به دهان باشد: دهانه مشک دهانه خیک دهانه غار، لگام اسب لجام افسار، میله ای آهنین متصل به افسار که در دهان اسب اقتد، زنگار معدنی که از معدن مس حاصل شود و رنگ آن بسبزی و طعم آن شیرین مایل بتلخی است دهنج دهنه فرنگ زاج سبز سولفات دوفر
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه، دهنه فرنگ
دهانۀ قنات که آب از آنجا بیرون می آید و روی زمین جاری می شود
آشتی، صلح
اسبی که موی آن سفیدباشد، اسب خنگ
آشتی، صلح
اسب سفید، خنگ
جای امن و خالی از اغیار
ویژگی جای امن و امان و خالی از اغیار، جای خلوت
هنجیدن، هنجنده، پسوند متصل به واژه به معنای کشندهبرای مثال کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)
درترکیب بمعنی هنجنده آید: کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین. (لبیبی)
уютный
gemütlich
затишний
przytulny
aconchegante
accogliente
acogedor
confortable
gezellig
nyaman
دافئٌ
आरामदायक
居心地の良い
starehemu