- هدف
غرض، مقصود، نشانۀ تیر
معنی هدف - جستجوی لغت در جدول جو
- هدف (قَ)
درآمدن در هدفه. (منتهی الارب). دخول. (اقرب الموارد) ، به پنجاه نزدیک گردیدن، کسل مند گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سست شدن. (منتهی الارب). ضعیف شدن. (اقرب الموارد) ، شتافتن بسوی چیزی. (اقرب الموارد)
- هدف (هَِ)
تن دار جسیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
- هدف
نشانه تیر، غرض
- هدف ((هَ دَ))
نشانه، غرض، نشانه تیر، جمع اهداف
- هدف
آرمان، آماج، انگیزه
- هدف
آماج، تیرخور، نشان، نشانه، غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور، آرمان، مرام، منوی، نصب العین
- هدف
غايةً
- هدف
Purpose
- هدف
but
- هدف
उद्देश्य
- هدف
propósito
- هدف
propósito
- هدف
cel
- هدف
цель
- هدف
мета
- هدف
doel
- هدف
Zweck
- هدف
مقصد
- هدف
উদ্দেশ্য
- هدف
เป้าหมาย
- هدف
tujuan
- هدف
מטרה
- هدف
目的
- هدف
目的
- هدف
kusudi
- هدف
scopo
- هدف
amaç
- هدف
목적
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(هَِ فَ)
لغت نامه دهخدا
گروهی از مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خانهای چند برپادر جایی. (منتهی الارب). ج، هدف. (اقرب الموارد)
آماجگیری دفک گیری بدقت نگریستن نشانه پیش ازانداختن تیروگلوله: (شکاریهای آلمانی روش جدیدی برای هدف گیری هواپیماهای بمباران دشمن اتخاذکردند)
تموکوار آماجوار مانندنشانه ای که تیربسوی آن اندازند: (کاغذین جامه هدف وار علی الله زنیم تابه تیر سحری دست قدربربندیم) (خاقانی)
((هِ فُ))
فرهنگ فارسی معین
یک جفت گوشی که با اتصال آن به دستگاه صوتی یا تصویری، صدا به طور مستقیم و بدون پخش شدن در فضا دریافت شود، دوگوشی (واژه فرهنگستان)
