جدول جو
جدول جو

معنی هدادیک - جستجوی لغت در جدول جو

هدادیک
(هََ دَ)
بگذار. دورباش. یکسو شو. (منتهی الارب). ای مهلا. وزن آن مانند حنانیک است کانه قال مهلاً بعد مهل. (اقرب الموارد). رجوع به هداد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدایت
تصویر هدایت
(پسرانه)
ارشاد، راهنمایی کردن به مسیر درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هدایا
تصویر هدایا
هدیه ها، تحفه ها، ارمغان ها، پیشکش ها، جمع واژۀ هدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدایت
تصویر هدایت
راهنمایی کردن، راه راست نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
کلمه ای است که در اقبال و بخت یاری کسی گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ)
هویدک. (انجمن آرا) :
او کیست که با روان تاریک
باشد بمثابت هویدیک.
خاقانی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ زارْ یَ / یِ)
یک هزارم. یک قسم از هزار قسم. از هزار یکی. (یادداشت به خط مؤلف) :
هزاریک زآن کاندر سرشت او هنر است
نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ.
فرخی.
هزاریک زآن کامسال کرد خواهی باز
به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(هََ دی ی)
احمد بن محمد بن عبدالوهاب بن ثابت بن الهاد المروزی الهدهادی، مکنی به ابوعلی و معروف به ابن ابی الذیال، اصلاً مروزی و متولد بغداد بوده از محمد بن صباح الجرجرائی و احمد بن ابراهیم الدورقی و عمر بن شبه و جز آنها استماع حدیث کرد و احمد بن محمد جوهری و حسین بن علی بن مرزبان نحوی را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 و ص 286)
لغت نامه دهخدا
(هََ دی ی)
منسوب به هدهاد که نام جد ابوعلی احمد بن محمد مروزی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذَ)
بازایست. (منتهی الارب). یعنی بازایست و دورباش و این کلمه را در وقتی میگویند که خواسته باشند مردم از چیزی بازدارند. گویند هذاذیک و هجاجیک، ای قطعاً بعد قطع و هو تأکید الهذاذ. و الناس هذاذیک بذاذیک، یعنی مردمان در این جا و آن جا هستند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جمع واژۀ هدهد. رجوع به هداهد و هدهد شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
در اصطلاح گیاه شناسی نوعی از خزه است. هپاتیک ها رستنی هایی هستند بسیار شبیه به خزه ها ولی دستگاه زایشی آنها شکل مخصوصی دارد که با خزه ها متفاوت است. یکی از آنها مارکانسیا است که دستگاه رویشی آن ریسه ای است دارای کلروفیل بسیار که بوسیلۀ کرکهای بسیار نرم به زمین متصل شده است. در موقع زایش فاصله به فاصله در سطح این ریسه، اعضایی شبیه به قارچ های چتری کوچک ساخته میشود. (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 159)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سختیها. (منتهی الارب). دواهی. مانند دهاریس بتقدیم دال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کدّاس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کداس شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دْ دا دی ی)
عقبه بن سنان بن سعد بن جابرالدارع الهدادی، مکنی به ابوبشر از مردم بصره است. از هیثم بن شراج و غسان بن مضر روایت دارد. محمد بن یونس الکدیمی و یحیی بن صاعد را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دکدک (د د / د د) ، دکداک. (اقرب الموارد) (ازمنتهی الارب). دکادک. رجوع به دکدک و دکداک شود
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا دی یَ)
نام قریه ای است به واسط در بطیحه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
دهی از دهستان پائین خواف بخش خواف است که در شهرستان تربت حیدریه واقع است. دارای 533 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ دْ دا دی ی)
منسوب به هداد که بطنی از ازد است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَدْ دا)
جمع واژۀ فدّان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فدّان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هدایا
تصویر هدایا
پیش کشیها، جمع هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدایت
تصویر هدایت
راهنمائی و ارشاد کردن و رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدایه
تصویر هدایه
هدایت در فارسی بنگرید به هدایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هدهدبودن، مانندهدهدبودن، کارهایی مانند هدهد سلیمان انجام دادن پیام آوری قاصدی: (هم جم وهم محمدی کرده بخدمت درت روح وسروش آسمان هدهدی وکبوتری) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هادیه
تصویر هادیه
هادیه در فارسی مونث هادی و میان پشته سنگ میان آب مونث هادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنادک
تصویر هنادک
جمع هندکی، هندکیان
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل حداد آهنگری، دکان حداد آهنگری، حقی که به آهنگر ده و قریه داده شود آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هپاتیک
تصویر هپاتیک
فرانسوی ریسه برگ از گیاهان گیاهی خزه مانند ازدسته ّ هپاتیک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاریک
تصویر هزاریک
یک جزواز هزارجزو یک هزارم (1000، 1) : (وآنچه اورالله بعون ولطف پروردگارملکه شده است وطبیعت گشته دیگر ملوک روزگارو شاهان نامدار راهزاریک آن دست نداده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتادیک
تصویر هفتادیک
یک جزوی ازهفتاد جزو یک هفتادم (70، 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتادیک
تصویر هشتادیک
یک جزو ازهشتادجزو یک هشتادم (80، 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همادی
تصویر همادی
کلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادیکی
تصویر دادیکی
حقوقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادیک
تصویر دادیک
قانون، حقوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هدایت
تصویر هدایت
راهبرد، رهنمود، راهنمایی
فرهنگ واژه فارسی سره