جدول جو
جدول جو

معنی هجیمی - جستجوی لغت در جدول جو

هجیمی
(هَُ جَ می ی)
منسوب به محلۀ هجیم بصره. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
هجیمی
(هَُ جَ می ی)
عبید بن عمرو الضریر الهجیمی، مکنی به ابوعبدالرحمان در محلۀ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأ بن السائب روایت کند و محمد بن سلام را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ مَ)
شیر که در مشک نو ریزند و دوغ ناکرده خورند. (منتهی الارب) ، شیر دفزک. (منتهی الارب). شیر غلیظ. (اقرب الموارد) ، شیر جغرات شده. (منتهی الارب) ، شیر نزدیک جغرات شدن رسیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ جَ سی ی)
اسبی است مر بنی تغلب را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زْ زی ما)
شکست لشکر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسم از هزم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ)
منسوب به هزیمه که بطنی است از حمیر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ چِ)
محله ای از بصره که بنی هجیم در آن ساکن شدند. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ ما)
مؤنث هیمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). شتر مبتلا به هیام. (از اقرب الموارد). رجوع به هیمان شود
لغت نامه دهخدا
خالد بن حارث الهجیمی. از روات حدیث است
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابن مجالد، ابوتمیمۀ هجیمی. تابعی است. (منتهی الارب). در سنۀ 95 وبقولی 97 هجری قمری درگذشت. (تاج العروس ج 6 ص 178). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
لغت نامه دهخدا
(هَُدْ دا بُلْ هََ می ی)
یکی از فصحای عرب. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هجیمه
تصویر هجیمه
شکار، شیر دفزک
فرهنگ لغت هوشیار
حیوانی که شاخ هایش از هم باز باشد
فرهنگ گویش مازندرانی