جدول جو
جدول جو

معنی هجوری - جستجوی لغت در جدول جو

هجوری(هََ ری ی)
منسوباً، طعامی که وقت نیمروز خورند. (منتهی الارب). طعامی که در نیمروز خورده شود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هجوری
ناهار
تصویری از هجوری
تصویر هجوری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوری
تصویر هوری
(دخترانه)
نور خورشید (نگارش کردی: هری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هجوی
تصویر هجوی
دارای محتوای هجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجری
تصویر هجری
مربوط به هجرت پیغمبر اسلام مثلاً تقویم هجری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهجوری
تصویر مهجوری
جدایی، دوری، برای مثال مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ - ۹۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهوری
تصویر جهوری
بلند و رسا مثلاً صدای جهوری
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ)
منسوب به هجویر که محله ای است در غزنین. رجوع به هجویر شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
منسوب به هجاور که نام شهری است. رجوع به هجاور شود:
ای کرده روح با لب لعل تو نوکری
معشوق ارتگی و نگار هجاوری.
پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَجْ وَ)
مرد سبک یا احمق. (منتهی الارب). احمق، سبک از مردان. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ری ی)
آگورگر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
علی بن عثمان بن علی الجلابی الهجویری الغزنوی، مکنی به ابوالحسن از عرفای قرن پنجم هجری است. نسبت وی به غزنین از مشرق خراسان است. وی در بعض علوم شاگرد ابوالعباس شقانی بوده و در طریقت از ابوالفضل محمد بن حسن ختلی پیروی میکرده و ابوالفضل خود از مریدان ابوالحسن بصری بوده است. هجویری با سه واسطه پیرو طریقت جنید است. مشکلات خود را با شیخ المشایخ ابوالقاسم گرگانی در میان میگذشت. او راست: 1- کشف المحجوب که از مآخذ بسیار معتبر تصوف و عرفان و از مفیدترین کتاب های تصوف اسلامی است و این کتاب به خواهش ابوسعید هجویری در پاسخ پرسشهای او تألیف شده است. 2- دیوان شعر که چیزی از آن برجای نیست فقط در آغاز کشف المحجوب از انتحال آن گفتگو کرده است. 3- کتاب فنا و بقا که آنهم در مذهب تصوف بوده و برجای نمانده است. 4- اسراب الخرق و الملونات. هجویری گوید: ’مرا اندر این معنی کتابی است مفرد که نام آن اسرار الخرق و الملونات است و نسخۀ آن مرید را باید’. این کتاب نیز در دست نیست. 5- الرعایه بحقوق الله تعالی. 6- کتاب البیان لاهل العیان. 7- منهاج الدین. 8- نحو القلوب. 9- ایمان. 10- فرق فرق. در موضعی از کتاب کشف المحجوب اشاره می کند که وی رسالات و کتبی داشته و دیگران آنها را به نام خود کرده اند و چندین بار به این مسأله اشاره کرده است. با توجه به زمان مشایخ و معاصران او، هجویری را باید از عرفای قرن پنجم هجری دانست. (نقل به اختصار و اندک تصرف از ترجمه مقدمۀ ژوکوفسکی بر کشف المحجوب). رجوع بدان مقدمه و نیز رجوع به علی جلایی شود
ابوسعید...، همان کسی است که ابوالحسن علی بن عثمان هجویری کتاب کشف المحجوب خود را در پاسخ سؤال وی تألیف کرده است. رجوع به مقدمۀ کشف المحجوب چ تهران ص 51 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ / حُ)
یزید بن سعید ابوعثمان الهمدانی الحجوری. ولید بن مسلم از وی روایت کند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
هجار بستن شتر را و تنگ برکشیدن. (منتهی الارب). سخت کردن هجار به ریسمان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری ی)
منسوب به هجرت نبوی. تاریخ هجری که از سال 622 میلادی آغاز میشود. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به ’تاریخ هجری’ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حالت و چگونگی مهجور. جدایی. مفارقت. (ناظم الاطباء). دورافتادگی. دوری: یا داغ مهجوری بر جبین تو کشند یا تاج مقبولی بر سرت نهند. (سعدی، مجلس چهارم).
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری.
حافظ.
، محرومی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
یزدی. محمد شریف. شاعر یزدی. اصلاً تهرانی بوده و چون در یزد نشو و نما یافته به هجری یزدی مشهور شده و مدتی از طرف شاه تهماسب صفوی (930- 984 هجری قمری) به فرمانداری یزد منسوب شده و یکبار دراثر حسن خدمت به وزارت رسیده است. معروف است که در دوران وزارت دو برادر به نام ’سلامی’ و ’کلامی’ اشعار ناپخته ای برای او برده و انتظار صله داشته اند. هجری از سماجت آن ها به تنگ می آید و این بیت را میسراید:
دو چیز است بدتر ز تیغ حرامی،
سلام ’کلامی’، کلام ’سلامی’.
وفات هجری در سال 980 هجری قمری اتفاق افتاده است. (ریحانهالادب ج 4 از تاریخ یزد ص 349)
لغت نامه دهخدا
(هََ جَ ری ی)
منسوب به هجر که از بلاد اقصی یمن باشد. (سمعانی). منسوب به هجر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ جِ)
نام محله ای است در غزنین که نویسندۀ کتاب کشف المحجوب بدان منسوب است. (از مقدمۀ کشف المحجوب هجویری چ تهران ص 21)
لغت نامه دهخدا
هجری در فارسی فرا رفت منسوب به هجرت. یاتاریخ هجری. تاریخ مسلمانان که مبداش سال هجرت پیمغبراسلام ازمکه بمدینه است. یاهجری شمسی. تاریخ هجری بحساب سالهای شمسی. یا هجری قمری تاریخ هجری بحساب سالهای قمری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوی
تصویر هجوی
هجوی در فارسی جر شفتی نکوهشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوری
تصویر جوری
توافق و هماهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاوری
تصویر هجاوری
منسوب به هجاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهوری
تصویر جهوری
مرتفع و بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهجوری
تصویر مهجوری
دور افتادگی جدایی دوری: (مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی) (حافظ. 352)، متروک ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مهجور، دور افتادگان رها شده ها جمع مهجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهوری
تصویر جهوری
((جَ وَ))
بلندآواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجری
تصویر هجری
((ه))
منسوب به تاریخ هجرت پیامبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهجوری
تصویر مهجوری
جدایی، دوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجری
تصویر هجری
فراروی
فرهنگ واژه فارسی سره
جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجران
متضاد: وصال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالا، سربالا، راه بالایی
فرهنگ گویش مازندرانی