معنی هجلاسته - جستجوی لغت در جدول جو
هجلاسته
کز کرده و جمع شده
ادامه...
کز کرده و جمع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هلاته
(هَُ تَ)
آب شستۀ بره و بزغالۀ نوزاد سیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ادامه...
آب شستۀ بره و بزغالۀ نوزاد سیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هلارته
(هَِ)
دهی است از بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان دارای 39 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
ادامه...
دهی است از بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان دارای 39 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویر اجلاسیه
اجلاسیه
انجمنیک
ادامه...
انجمنیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اجلاسیه
اجلاسیه
((اِ یِ یا یَ))
مؤنث اجلاس
دوره اجلاسیه: دوره ای که در آن انجمن تشکیل می گردد و اعضای آن برای مشورت و گفت و گو گرد می آیند
ادامه...
مؤنث اجلاس
دوره اجلاسیه: دوره ای که در آن انجمن تشکیل می گردد و اعضای آن برای مشورت و گفت و گو گرد می آیند
فرهنگ فارسی معین
هجلاستن
پلاسیدن، پژمردن
ادامه...
پلاسیدن، پژمردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هبلاستن
پلاسیدن، پژمرده
ادامه...
پلاسیدن، پژمرده
فرهنگ گویش مازندرانی
هجواستن
نیمه خشک شدن درخت و گیاه، پارچه ای تر که در حال خشک شدن باشد
ادامه...
نیمه خشک شدن درخت و گیاه، پارچه ای تر که در حال خشک شدن باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
هبلاته
میوه ی چروکیده شده و خشکیده، پژمرده
ادامه...
میوه ی چروکیده شده و خشکیده، پژمرده
فرهنگ گویش مازندرانی
هلغسته
کهنه، ژنده
ادامه...
کهنه، ژنده
فرهنگ گویش مازندرانی
هیلاته
پوسیده، از میان رفته
ادامه...
پوسیده، از میان رفته
فرهنگ گویش مازندرانی