جدول جو
جدول جو

معنی هجاوری - جستجوی لغت در جدول جو

هجاوری
منسوب به هجاور
تصویری از هجاوری
تصویر هجاوری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هجوری
تصویر هجوری
ناهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاور
تصویر هجاور
گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاور
تصویر هجاور
((هَ وَ))
گروه مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
شجاعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
دلیری شجاعت، جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانوری
تصویر جانوری
حیوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراوری
تصویر فراوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هماورد
تصویر هماورد
مسابقه، حریف، رقیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکاوری
تصویر تکاوری
تاختن، دویدن، تیز رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهناوری
تصویر پهناوری
حالت و کیفیت پهناور پهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوری
تصویر تاجوری
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور شنا کردن روی آب سباحت شناگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور، شنا کردن روی آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهناوری
تصویر پهناوری
پهناور بودن، حالت و چگونگی پهناور، پهنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهاوری
تصویر لهاوری
منسوب به بهاور اهل لاهور لاهوری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
فرهنگ لغت هوشیار
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهجوری
تصویر مهجوری
دور افتادگی جدایی دوری: (مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی) (حافظ. 352)، متروک ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
آرامی گدا گدای پرور فردی از گروهی از گدایان سمج که بدرخانه های میرفتند و باصرار چیزی طلب میکردند: (معیشتی نه که باعزت و قناعت آن بهردری نروم چون گدای هادوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاگویی
تصویر هجاگویی
نکوهش زشتگفت هجوگفتن ذم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاگوی
تصویر هجاگوی
نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
هریک از دو کس که با یکدیگر جنگ کنند نسبت بدیگری هماورد است حریف رقیب
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی میز خونی شاشخونی خروج خون باادرار ادراری که دارای خون باشد، بول دموی
فرهنگ لغت هوشیار
استنشاق هوا، گردش تفرج (توام با استفاده از هوای آزاد) : گفتم: بیا بسوی شمیران روان شویم تامن دو اخوری کنم و تو هواخوری. (افرعا. جما)
فرهنگ لغت هوشیار
هموار بودن مسطح بودن، جای هموار و مسطح: این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
((فَ وَ))
تکنولوژی، علم به صنایع و حرفه ها، مجموع اصطلاحات فنی و صنعتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
((مُ وَ رَ))
همسایگی، نزدیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهجوری
تصویر مهجوری
جدایی، دوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هادوری
تصویر هادوری
گدای دوره گرد سمج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هماورد
تصویر هماورد
حریف، رقیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هواخوری
تصویر هواخوری
((~. خُ))
تفریح، گردش، استراحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهجوری
تصویر مهجوری
جدایی، دوری، برای مثال مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ - ۹۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناوری
تصویر تناوری
تنومندی، فربهی
فرهنگ فارسی عمید