- هجاوری
- منسوب به هجاور
معنی هجاوری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناهار
گروه مردم
شجاعت
دلیری شجاعت، جنگجویی
حیوانی
تولید
مسابقه، حریف، رقیب
تاختن، دویدن، تیز رفتاری
حالت و کیفیت پهناور پهنی
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
عمل شناور شنا کردن روی آب سباحت شناگری
عمل شناور، شنا کردن روی آب
پهناور بودن، حالت و چگونگی پهناور، پهنی
منسوب به بهاور اهل لاهور لاهوری
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
دور افتادگی جدایی دوری: (مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی) (حافظ. 352)، متروک ماندن
آرامی گدا گدای پرور فردی از گروهی از گدایان سمج که بدرخانه های میرفتند و باصرار چیزی طلب میکردند: (معیشتی نه که باعزت و قناعت آن بهردری نروم چون گدای هادوری)
نکوهش زشتگفت هجوگفتن ذم
نکوهنده
هریک از دو کس که با یکدیگر جنگ کنند نسبت بدیگری هماورد است حریف رقیب
فرانسوی میز خونی شاشخونی خروج خون باادرار ادراری که دارای خون باشد، بول دموی
استنشاق هوا، گردش تفرج (توام با استفاده از هوای آزاد) : گفتم: بیا بسوی شمیران روان شویم تامن دو اخوری کنم و تو هواخوری. (افرعا. جما)
هموار بودن مسطح بودن، جای هموار و مسطح: این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری
جدایی، دوری
گدای دوره گرد سمج
حریف، رقیب
جدایی، دوری، برای مثال مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ - ۹۸۴)
تنومندی، فربهی