- هجاج
- تیز رفتن
معنی هجاج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرد خاک دفزک، مرد گول
شیشه، آبگینه دندانهای پیشین
فرو ریزنده، ریزان
کسی که بسیار حج کند
مرغ خانگی، ماکیان و خروس
شیر آبکی
سرهم راشکستن گرد نیو دلیر، گرزه مار، ازچهره های سپهری
روان شونده، فروریزنده
با بانگ و فریاد، پرآواز
زج ها، دندانها، جمع واژۀ زج
ستیزه کردن، سرسختی نمودن، ستیزگی
حاج ها، به حجّ رفتگان، جمع واژۀ حاج
برانگیختن، کارزار کردن، جنگ کردن، کارزار
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
انگم خوراکی، فریاد و شورش، ستیزه صمغ مترشح از درختان
گرد، دود، گول، نو دیده نو کیسه فرومایه بوتیمار از مرغان آبی، بانگی پرآوا، گرد انگیز، دود انگیز
گشاده راه، جمع فج، گشاده راه ها
سیم خار باله از ماهیان
ستیزه کردن، عناد، یک دندگی، خیرگی، بستهیدن
خدو انداخته خدو
تیزتگ: اسپ
دره گود، زمین دراز
برگزیده، زمین خوشخاک، زن گرامی، مرد پلید
زه کمان، گلو بند، افسر
بسیار هجو کننده، آواج آوات واج گفتن بسیارهجوکننده: (شاعرهجاء)
جنگ کردن، برانگیختن