جدول جو
جدول جو

معنی هتنان - جستجوی لغت در جدول جو

هتنان
(هََ تَ)
هتلان. باران سست پیوسته. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
هتنان
(قَ)
به معنی هتن است در تمام معانی: هتنت السماء هتنا و هتنانا. رجوع به هتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هینان
تصویر هینان
(دخترانه)
آوردن (نگارش کردی: هنان)
فرهنگ نامهای ایرانی
(هََ تَ)
افزونی در سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آکندگی و انباشتگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ نِ)
تثنیۀ هذه، یعنی این دو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ تَی ی)
بر طبق مجمل التواریخ و القصص، نام شهری است درهند که پایتخت وقویاهور بوده است. مرحوم بهار در حاشیه راجع به این کلمه آورده است: ’فرشته، پایتخت کوروان را که بعد بتصرف پاندوان در آمد، هستتناپور نامیده و باید متن ’مجمل التواریخ’ هستتناپور باشد’. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 117 متن و حاشیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو لشکر بیامد ز دشت نبرد
تنان پر ز خون و سران پر ز گرد.
فردوسی.
فراوان تنان زینهاری شدند
فراوان به دژها حصاری شدند.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در حال تنیدن. تننده:
می تند گرد سرای و در تو غنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان.
کسائی
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نا)
مثنی تن ّ. (منتهی الارب) ، یقال: فلان تن فلان و هما تنان. (از ناظم الاطباء). رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
هجن. هجناء. جمع واژۀ هجین. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
پیاپی باریدن ابر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هطلان. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، نیک باریدن ابر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). باران باریدن. (تاج المصادر بیهقی). هتول. تهتال. هتل. هطل. هطلان. تهطال. هتن. هتون. هتنان. تهتان. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
باران سست پیوسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). هتنان
لغت نامه دهخدا
(هََ)
در زبان هندی به معنی توپ کوچک که بر پشت پیل برند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
شتران ریزه، مردم خرد و فرومایه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آکنۀ بالش و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صیغۀ تثنیه. دو تندی رگ پشت از دو جانب. یقال متناالظهر. مذکر و مؤنث هر دو می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به ’متن’ شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بامداد و شام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تن ّ. همتایان و حریفان و همزادان
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دور شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
گام نزدیک نهادن. (منتهی الارب). گام خرد نهادن، ناگوار شدن، ناموافق شمردن هوای شهری: اتهم البلد، ناگوارد شمرد آنرا. (منتهی الارب) ، رفتن بشتاب و بازایستادن، بگرمای سخت رفتن
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حتنال. گزیر. چاره. بد: ما له عنه حتنان، ای بد. (منتهی الارب). او را گزیری نیست
تثنیۀ حتن: هما حتنان، برابرند در تیراندازی و جز آن
لغت نامه دهخدا
(هََ تْ تا)
سحاب هتان، ابری که پیوسته و بدون انقطاع نرم نرمک ببارد. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) ، مرد زبان آور و حاضرکلام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هندی پیلتوف توف کوچک که بر پشت پیل برند توپ کوچک که برپشت پیل برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتیان
تصویر هتیان
شتران ریزه، مردم فرومایه، افزونی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنان
تصویر فتنان
بامداد و شام
فرهنگ لغت هوشیار