جدول جو
جدول جو

معنی هترکیین - جستجوی لغت در جدول جو

هترکیین
ترکیدن، نشستن از روی تحقیر و تحکم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شترکین
تصویر شترکین
کینه توز، کینه دار، کینه جو مانند شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
ترک خوردن، شکافته شدن، درز پیدا کردن، منفجر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 15 هزارگزی جنوب شرقی آوج قرار دارد و جایی کوهستانی و سردسیر و دارای 1270 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، سیب زمینی، انگور، زردآلو، و کار مردم زراعت و جاجیم بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
اشترکین. شترکینه. پرکینه. کینه توز. که چون شتر کینه دارد. رجوع به اشترکین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ شُ دَ)
کفیدن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). شکاف و ترک وارد آمدن و شکافته شدن. (ناظم الاطباء). کفتن. ترک برداشتن. شکاف برداشتن. منشق شدن:
تو گفتی همی آسمان بترکد
ز خورشید خون بر هوا برچکد.
فردوسی.
بس شگفتی نیست گرچون آبگینه بترکد
هر دلی کز شاه ایران اندر آن بغض است و کین.
فرخی.
بترکد جسم پلنگ و بفسردخون نهنگ
بشکند چنگ هزبر و بگسلد بال عقاب.
عبدالواسع جبلی.
، شکافتن شکم و مانند آن از پری و انباشتگی. بترکی (ب ت ت ر) نفرین است آنرا که بسیار خورد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ترکیدن دل، کفتن دل. تپیدن شدید دل از ترس یا غصه و رنج.
- ترکیدنی، که قابل ترک برداشتن باشد
- ترکیده، شقاق برداشته، ترک خورده، شکافته، کفته. کفیده چون لب و کاسه و آینه و جز اینها.
- ، ترکیده را ترغیده نیز گویند و مخفف آن ترغده آمده... بمعنی درد کردن عضوی است. اصل آن ترغیدن استخوان اعضاء بوده اکنون درد را ترغده گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به ترغده شود.
، آهریمنی زائیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قضاء حاجت. (یادداشت ایضاً). قضاء حاجت کسی را، دشنام گونه بیان کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
شکافته شدن، منفجر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
((تَ رَ دَ))
شکافته شدن، منفجر شدن
فرهنگ فارسی معین
انفجار، ترک خوردن، درز بر داشتن، شکافته شدن، کفتن، منفجر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
ينفجر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
Burst, Pop
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
éclater
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ترسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خاریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شتابان و با آزمندی به سوی چیزی رفتن، کتک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
barsten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
پھٹنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
взрываться , лопнуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
platzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
вибухати , вибухнути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
wybuchać, pęknąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
爆炸 , 爆裂
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
estourar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
scoppiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
বিস্ফোরণ ঘটানো , ফাটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
estallar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
kulipuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
patlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
폭발하다 , 터지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
爆発する , 弾ける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
להתפוצץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
फटना , फटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
meledak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
ระเบิด , ระเบิด
دیکشنری فارسی به تایلندی