جدول جو
جدول جو

معنی هتره - جستجوی لغت در جدول جو

هتره
(هََ رَ)
نام شهر مستحکمی که در جنوب نینوای قدیم قرار داشته و مرکز امارت کوچکی از اعراب بوده است. اردشیر اول پادشاه سامانی مدتی شهر مذکور را در محاصره داشت، ولی موفق بگشودن آن نشد، سرانجام شاهپور اول پس از مدتها محاصره و جنگ آن را گشود و حکومت اعراب را منقرض کرد. (از ایران در زمان ساسانیان، تألیف کریستنسن، ترجمه رشید یاسمی). این کلمه در منابع عربی به صورت ’الحضر’ آمده است. رجوع به حضر (ال...) شود
لغت نامه دهخدا
هتره
(هََ رَ)
اسم مره از هتر. (اقرب الموارد) ، گولی و حماقت محکم و استوار. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هتره
گولی، استوار، استواری
تصویری از هتره
تصویر هتره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتره
تصویر کتره
پاره، دریده، یاوه و بی معنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستره
تصویر ستره
تیغی که با آن موهای سر و صورت را می تراشند، تیغ سرتراشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لتره
تصویر لتره
لوترا، زبانی که چند نفر برای خود ترتیب بدهند و با آن صحبت کنند که دیگران نفهمند مانند زبان زرگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستره
تصویر ستره
آنچه خود را با آن می پوشانند، پوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لتره
تصویر لتره
کهنه، پاره، دریده، لباس کهنه و پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتشه
تصویر هتشه
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، کاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همره
تصویر همره
همراه، رفیق، موافق، هم قدم، دو تن که با هم راه بروند، آنچه قابل حمل و جابه جایی است
فرهنگ فارسی عمید
(بُ تُ رَ)
زن کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بهتر شود، دانۀ بهتر. خال زیباتر:
بر آتش رخ زیبای او بجای سپند
بغیر خال سیاهش که دید بهدانه.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ رَ)
دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ رَ / رِ /تَرْ رَ / رِ)
مخفف شاه تره:
آز و طمع ای پسر ز تو هرگز
بیرون نشود به آب شهتره.
ناصرخسرو.
رجوع به شاهترج و شاهتره و مترادفات آن شود
لغت نامه دهخدا
(فَذذ)
حکایت دروغ کردن بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج). نهتر علینا، تحدث بالکذب. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هتفه
تصویر هتفه
جمع هاتف
فرهنگ لغت هوشیار
همراه: ملول ازهمرهان بودن طریق کاردانی نیست بکش دشواری منزل بیاد عهد آسانی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
زن فربه، سال پر هجرت در فارسی فرا روی (کوچ)، جداشدن، دل کندن: از زاد گاه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته خسر چه نیکو سخن گفت یاری به یاری که تا کی کشم از خسر ذل و خواری (رودکی) نزدیکان و خویشان
فرهنگ لغت هوشیار
جوال مانندی که ازچوب ونی بافته باشند وبرپشت الاغ گذارند وبوسیلهءظن خشت وآجر وخاک حمل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
حیز. توضیح به جای حظی صحیح نیست زیرا کلمه فارسی و بشکل هیز به های هوز باید نوشته شود. صاحب فرهنگ رشیدی گویدهیز مخنث که مردم حیز گویند و سپهر کاشانی در کتاب براهین العجم (باب یازدهم) گوید: هیز مخنث بود و اینکه حیز بجای ها حای بی نقطه نویسند غلط محض است چه این لغت پارسی است و در فارسی حای غیر منقوطه نیامده است. با این حالت صاحب بهار عجم آنرا به حای حطی ظبط کرده است وبیت ذیل را به میرزا عبدالغنی قبول نسبت داده است: حذر ز صحبت زاهد حیات اگر خواهی که حیز باشد وبزی دیر در جهان مثل است (خیام پور) اما تلفظ حاء در بعضی لهجه های ایرانی از جمله دزفول و شوشتر وجود دارد و حیز لهجه ایست در هیز توضیح، مولف برهان نویسد قفاهیر بروزن مشاهیر صورت خوب و روی نیکو را گویند و ظاهرا این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب بر او عارض شده در این بیت: ریه شش قفاهیره و وجه روی فخذران عقب پاشنه رجل پای. که قفا بمعنی هیره پس گردن است و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را بمعنی صورت و روی خوب ظبط کرده است. توضیح، خستین بار مرحوم ادیب نیشابوری متوجه این معنی شده و هیره بیاء مجهول خواند بمعنی پشت گردن (برخی هیز بمعنی مخنث را از همین ماده دانند چنانکه پشت نیز بهر دو مهنی مزبور در فارسی استعمال شود) (برهان قاطع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتکه
تصویر هتکه
پرده دریدگی رسوایی، پاسی از شب زهپرده
فرهنگ لغت هوشیار
فرزندان بستگان خانواده مرد، تیزی دندانها، پاره ای مشک ناب، آب دهان خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذره
تصویر هذره
از ریشه پارسی هرزه گوی یاوه درای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتره
تصویر لتره
پاره پاره و دریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتره
تصویر کتره
گنبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتره
تصویر قتره
گرد، کازه شکار، توده ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتره
تصویر فتره
گربه ماهی کهربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتره
تصویر شتره
بی سلیقه و بی نظم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستره
تصویر ستره
پوشش و آنچه بدان خود را از چیزی بپوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهتره
تصویر بهتره
زن کوتاه دروغ گفتن چفته بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستره
تصویر ستره
((سُ رِ یا رَ))
آن چه که بدان پوشیده شوند، جمع بستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتره
تصویر شتره
((ش تِ رَ یا رِ))
شلخته، بی نظم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتره
تصویر کتره
((کَ رِ یا رَ))
پاره پاره، دریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتره
تصویر کتره
بی معنی، بی تربیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لتره
تصویر لتره
((لَ رَ یا رِ))
پاره پاره، کهنه
فرهنگ فارسی معین