جدول جو
جدول جو

معنی هتاسن - جستجوی لغت در جدول جو

هتاسن
ناتوان و سست شدن اندام
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَُ شَ نَ)
به هندی یکی از نامهای نار است، ابوریحان بیرونی در جدول مربوط به زیجات، آن را بدینسان آورده: ’ثم اسماء النار و هی پافک، بیشفانر، دهن تپن، هتاشن، جلن، اکن. رجوع به ماللهند ص 85 شود. ممکن است صورتی از هتاس باشد. رجوع به هتاس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از قراء غزنه. (معجم البلدان ج 1 ص 353) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). در مراصد الاطلاع ص 91 ’تاسم’ بهمین معنی آمده است و آن اشتباه است
لغت نامه دهخدا
(هَُ نِ)
تثنیۀ هذه، یعنی این دو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ تْ تا)
سحاب هتان، ابری که پیوسته و بدون انقطاع نرم نرمک ببارد. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) ، مرد زبان آور و حاضرکلام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ سَ)
در اصطلاح هیأت و نجوم هندیان، این کلمه صاحب جوک چهارم باشد که آن را محمود دانند. هتاس همان نار است. رجوع به ماللهند ص 265 شود. ظاهراً صورتی از هتاشن است. رجوع به هتاشن شود
لغت نامه دهخدا
یاد پیمانی یاد کردن پیمان گذشته، درنگیدن دیر کردن، بهانه جویی بهانه جستن، دگرگونی آب، پدر نشانی پیروی از رفتار پدر
فرهنگ لغت هوشیار
هوس زیاد، میل شدید داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی