جدول جو
جدول جو

معنی هبیخی - جستجوی لغت در جدول جو

هبیخی(هََ بَیْ یَ خا)
نوعی از خرامان رفتاری. (منتهی الارب). رفتارخرامان و باتبختر. (ناظم الاطباء). راه رفتن از روی تبختر و ناز. (لسان العرب). ازهری گوید:
جرت علیه الریح ذیلا انبخا
جرالعروس ذیلها الهبیخا.
(از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ بَیْ یَ خَ)
زن شیرده، دختر نازک جوان پرگوشت. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (لسان العرب) (ناظم الاطباء) ، در لغت حمیری، دختر و جاریه مطلقاً. (لسان العرب). دختر و جاریه. (ناظم الاطباء) ، نوعی از خرامش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، امراءه هبیخه (از نوادر) ، زن جوان پرگوشت نیکوتن. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَیْ یَ)
گول فروهشته اندام. (منتهی الارب). مرد گول و احمق فروهشته اندام. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) ، مرد بی خیر. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). الرجل الذی لاخیر فیه. (لسان العرب) ، پسرک جوان ’لغت حمیر’ یا پسرک نیکوبدن. (معجم متن اللغه). کودک نوجوان نازک پرگوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رودبار بزرگ. جوی کلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، وادی بزرگ. (لسان العرب) ، فتی هبیخ (از نوادر) ، پسرک پرگوشت نیکوتن. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَیْ یَ)
نام رودباری است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا