التفات کردن و باک داشتن. ما ابالیه، و ماابالی به، التفات نمی کنم و باک نمیدارم. (از منتهی الارب). اهتمام کردن و توجه نمودن به چیزی. (از اقرب الموارد). مبالاه. باله. بالا. و رجوع به مبالاه و باله و بالا شود
التفات کردن و باک داشتن. ما اُبالیه، و مااُبالی به، التفات نمی کنم و باک نمیدارم. (از منتهی الارب). اهتمام کردن و توجه نمودن به چیزی. (از اقرب الموارد). مبُالاه. باله. بالا. و رجوع به مبالاه و باله و بالا شود
آزمودن چیزی را و دریافتن حقیقت آنرا و کشف آن نمودن. (از منتهی الارب). آزمودن. (المصادر زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد). اختیار خیر یا شر. (تاج المصادر بیهقی). آزمودن به مشقت یا به نعمت. (ترجمان القرآن جرجانی). آزمایش کردن، خواه به ایذا رسانیدن خواه به نعمت دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بلو. و رجوع به بلو شود، چون چیزی، خاصه فرومایه را، به مقدس تشبیه کردن خواهند، ازپیش این کلمه راگویند. مثلاً، نثر او ’بلاتشبیه’ مثل قرآن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). گاه درمورد تنزیه به هنگام گفتگو از امری که با ساحت الوهیت یا بزرگان دین یا مخاطبی محترم سازگار نیست، گویند. (از فرهنگ فارسی معین)
آزمودن چیزی را و دریافتن حقیقت آنرا و کشف آن نمودن. (از منتهی الارب). آزمودن. (المصادر زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد). اختیار خیر یا شر. (تاج المصادر بیهقی). آزمودن به مشقت یا به نعمت. (ترجمان القرآن جرجانی). آزمایش کردن، خواه به ایذا رسانیدن خواه به نعمت دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بَلْو. و رجوع به بلو شود، چون چیزی، خاصه فرومایه را، به مقدس تشبیه کردن خواهند، ازپیش این کلمه راگویند. مثلاً، نثر او ’بلاتشبیه’ مثل قرآن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). گاه درمورد تنزیه به هنگام گفتگو از امری که با ساحت الوهیت یا بزرگان دین یا مخاطبی محترم سازگار نیست، گویند. (از فرهنگ فارسی معین)
بلا. آزمایش، به نعمت باشد یا به محنت و سختی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آزمایش. (مهذب الاسماء). آزمایش به نعمت و به شدت. (دهار). و از آن جمله است ’أعوذ باﷲ من جهد البلاء الا بلاء فیه علاء عند اﷲ’. (از اقرب الموارد). امتحان خواه به منحت و سراء و خواه به محنت و ضراء، قال عمر (رض) : بلینا بالضراء فصبرنا ولینا بالسراء فلم نصبر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به بلا شود: و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم. (قرآن 49/2 و 141/7 و 6/14) ، و در آن بلایی بود از پروردگار بزرگتان. و آتیناهم من الاّیات ما فیه بلاءمبین. (قرآن 33/44) ، و بر آنها آیاتی از نعمتهای آشکار یا از محنتها فرود آوردیم. (از ذیل اقرب الموارداز قاموس). ًان هذا لهو البلاء المبین. (قرآن 106/37) ، همانا این آزمایشی است آشکار. و لیبلی المؤمنین منه بلاء حسنا. (قرآن 17/8) ، تا نعمت دهد مؤمنان رااز خود بلایی نیکو.
بلا. آزمایش، به نعمت باشد یا به محنت و سختی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آزمایش. (مهذب الاسماء). آزمایش به نعمت و به شدت. (دهار). و از آن جمله است ’أعوذ باﷲ من جهد البلاء الا بلاء فیه علاء عند اﷲ’. (از اقرب الموارد). امتحان خواه به منحت و سراء و خواه به محنت و ضراء، قال عمر (رض) : بلینا بالضراء فصبرنا ولینا بالسراء فلم نصبر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به بلا شود: و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم. (قرآن 49/2 و 141/7 و 6/14) ، و در آن بلایی بود از پروردگار بزرگتان. و آتیناهم من الاَّیات ما فیه بلاءمبین. (قرآن 33/44) ، و بر آنها آیاتی از نعمتهای آشکار یا از محنتها فرود آوردیم. (از ذیل اقرب الموارداز قاموس). ًان هذا لهو البلاء المبین. (قرآن 106/37) ، همانا این آزمایشی است آشکار. و لیبلی المؤمنین منه بلاء حسنا. (قرآن 17/8) ، تا نعمت دهد مؤمنان رااز خود بلایی نیکو.
زن فربه بسیارگوشت و زن بزرگ ربلات. (ناظم الاطباء). زن بزرگ ربلات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ربله شود، زن باریک ران خردکس. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ربله شود
زن فربه بسیارگوشت و زن بزرگ رَبَلات. (ناظم الاطباء). زن بزرگ رَبَلات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَبِله شود، زن باریک ران خردکُس. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ربله شود
مؤنث اقبل. گویند: امراءه قبلاء، زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاه قبلاء، گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج، قبل. (ناظم الاطباء)
مؤنث اقبل. گویند: امراءه قبلاء، زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاه قبلاء، گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج، قُبل. (ناظم الاطباء)
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آن گرد پراکنده که چون آفتاب از روزنه تابد، نماید. (ترجمان تهذیب عادل). غبار یا چیزی شبیه به دود که در نور خورشید پراکنده باشد. (اقرب الموارد). مطلق غبار. غبار یا چیزی شبیه به دود که در هوا پراکنده باشد. (تاج العروس). آن چیز که چون نور خورشید از روزن تابد به شکل ستونی دیده شود، و در آن اجزاء لطیف گوناگونی است که دیده شوند و لمس نگردند. خدای تعالی اعمال کفار را در روز قیامت تشبیه به هباء کرده وفرماید: ’و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءمنثورا’. (قرآن 23/25). و بعضی تصور کرده اند مراد خداوند از کلمه ذره در آیۀ: ’فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره’ (قرآن 7/99 و8) همین هباء باشد. و نیز شعرا و نویسندگان، به هباء تشبیهاتی کرده اند. (صبح الاعشی، ج 2 ص 176) ، غبار و ریزه های خاک بلند رفته و پراکنده بر زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ذرات خاک پراکنده بر روی زمین. (اقرب الموارد) (تاج العروس). ابن شمیل گوید: ذرات خاک که باد بر هوا پراکند و بر روی بدن و لباس مردم نشیند. در عربی گفته میشود: ’اری فی السماء هباء’ و گفته نمیشود ’یومنا ذوهباء’ و نه ’ذوهبوه’. (تاج العروس) ، مردم کم عقل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، اهباء، (اصطلاح عرفانی) ماده ای که مصور بصوراجسام عالم است و همه از او پیدا میگردند و او را عنقاء گفته اند و حکماء هیولی خوانند. (فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سید جعفر سجادی ص 425). و برای اطلاع بیشتر رجوع به تعریفات سید شریف چ استانبول ص 173 شود وزنی برابر 11741824 از حبه یا 00000029% از غرام. (معجم متن اللغه)
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آن گرد پراکنده که چون آفتاب از روزنه تابد، نماید. (ترجمان تهذیب عادل). غبار یا چیزی شبیه به دود که در نور خورشید پراکنده باشد. (اقرب الموارد). مطلق غبار. غبار یا چیزی شبیه به دود که در هوا پراکنده باشد. (تاج العروس). آن چیز که چون نور خورشید از روزن تابد به شکل ستونی دیده شود، و در آن اجزاء لطیف گوناگونی است که دیده شوند و لمس نگردند. خدای تعالی اعمال کفار را در روز قیامت تشبیه به هباء کرده وفرماید: ’و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءمنثورا’. (قرآن 23/25). و بعضی تصور کرده اند مراد خداوند از کلمه ذره در آیۀ: ’فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره’ (قرآن 7/99 و8) همین هباء باشد. و نیز شعرا و نویسندگان، به هباء تشبیهاتی کرده اند. (صبح الاعشی، ج 2 ص 176) ، غبار و ریزه های خاک بلند رفته و پراکنده بر زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ذرات خاک پراکنده بر روی زمین. (اقرب الموارد) (تاج العروس). ابن شمیل گوید: ذرات خاک که باد بر هوا پراکند و بر روی بدن و لباس مردم نشیند. در عربی گفته میشود: ’اری فی السماء هباء’ و گفته نمیشود ’یومنا ذوهباء’ و نه ’ذوهبوه’. (تاج العروس) ، مردم کم عقل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، اَهباء، (اصطلاح عرفانی) ماده ای که مصور بصوراجسام عالم است و همه از او پیدا میگردند و او را عنقاء گفته اند و حکماء هیولی خوانند. (فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سید جعفر سجادی ص 425). و برای اطلاع بیشتر رجوع به تعریفات سید شریف چ استانبول ص 173 شود وزنی برابر 11741824 از حبه یا 00000029% از غرام. (معجم متن اللغه)
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند، هبا در فارسی خوار ناچیز به گواژ، دور گرد گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند، هبا در فارسی خوار ناچیز به گواژ، دور گرد گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)