جدول جو
جدول جو

معنی هایتن - جستجوی لغت در جدول جو

هایتن
گرفتن، خریدن، سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تِ)
ابری که گاه ببارد و گاه نبارد. ج، هتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
نوعی درشکه، و درتداول شهرهای شمال ایران فایتون مطلق درشکه است. ازروسی به فارسی آمده است. (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فرانتس یوزف، موسیقیدان اتریشی که به سال 1732 در رورائو قصبۀ مرزی اتریش به دنیا آمده از کودکی به موسیقی علاقه داشت و به زودی در زمرۀ آوازخوانان و نوازندگان ویلن درآمد، در کنسرتی به رهبری پرپرا شرکت کرد و اصول آوازهای ایتالیایی و هارمونی را نزد وی فراگرفت، نخستین آثار هایدن از سال 1753 توسط نوازندگان دوره گرد وین اجرا شد، در سال 1758 هایدن به ریاست ارکستر کنت مورتسین منصوب شد، سپس در سلک نوازندگان شاهزاده نیکلا استرهاتسی درآمد و تمام عمر را در خدمت این شاهزاده و خانوادۀ وی گذراند، در سال 1784 انجمن لژ المپیک پاریس چند سنفونی از وی درخواست کرد و هایدن تا سال 1787 شش سنفونی برای انجمن فرستاد، هایدن پس از وفات پرنس استرهاتسی در 1790 بنا به دعوت سالمون ویولونیست و رهبر ارکستر، به انگلستان مسافرت کرد و در آنجا سنفونی های بزرگ خود را بمورد اجرا گذاشت، دانشگاه اکسفورد به پاس خدمت هایدن به موسیقی، درجۀ دکترای افتخاری به وی اعطا کرد و هایدن سنفونی شمارۀ 92 خود را ’سنفونی اکسفورد’ نامید، هایدن 104 سنفونی ساخته و از این حیث شمارۀ سنفونیهای هیچ آهنگ سازی به پایۀ وی نمیرسد، هایدن علاوه بر سه قسمت فرم سونات، یک منوئه به سنفونی افزود و به این طریق چهار قسمت برای سنفونی پیدا شد، هایدن متجاوز از بیست اپرا نوشته ولی این رشته از موسیقی وی اهمیت زیادی ندارد، وفات وی به سال 1809 میلادی اتفاق افتاد
لغت نامه دهخدا
تصویری از فایتن
تصویر فایتن
ورتیون وسیله نقلیه رو باز که بااسب کشیده شود درشکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتن
تصویر هاتن
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
چلاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پلاسیده شدن، پژمردگی
فرهنگ گویش مازندرانی
درهم رفتن گوسفندان، حالتی که گوسفندان به صورت فشرده گردهم
فرهنگ گویش مازندرانی
از حرکت باز ماندن، متراکم شدن آب در پشت مانع
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، باز گشودن
فرهنگ گویش مازندرانی
درنگ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچیده شدن، پیچ خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش در زیر خاکستر پنهان ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را به چیز دیگر محکم بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکاف برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی حوصلگی، فشار ناشی از ادرار و مدفوع
فرهنگ گویش مازندرانی
پناه گرفتن، پناه جستن، کناره گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرواز کردن، از خوشحالی در پوست نگنجیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خود را جمع کردن، خود را جمع و جور و پنهان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به زمین خوردن، ورشکست شدن، مرحله ای ابتدایی نشستن برف بر
فرهنگ گویش مازندرانی
جواب مثبت گرفتن در خواستگاری
فرهنگ گویش مازندرانی
مماس شدن، تکیه دادن، ته گرفتن، بلند کردن، شالوده ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
جایزه گرفتن، شادباش دریافت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پخش شدن و پهن شدن ناگهانی بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
خریدن، گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
دویدن، تاخت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
غربال کردن آرد
فرهنگ گویش مازندرانی
بده بستان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیدا کردن، یافتن، افتادن، بیمار شدن، به شدت خسته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قدم زدن، راه رفتن، لگد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
احساس رقیقه و عواطف مثبت درباره ی کسی یا چیزی داشتناحساس
فرهنگ گویش مازندرانی