جدول جو
جدول جو

معنی هاشور - جستجوی لغت در جدول جو

هاشور
خطوط موازی و نزدیک به هم که در طراحی، نقشه کشی یا حکاکی برای سایه روشن زدن یا مشخص کردن بخش های مورد نظر به کار می رود
تصویری از هاشور
تصویر هاشور
فرهنگ فارسی عمید
هاشور
رجوع به حاشور شود
لغت نامه دهخدا
هاشور
فرانسوی مونث هاشم و سرکوفتگی شکستگی سر فرانسوی سایه زنی در نگارگری حاشیه شیوه ای در نقاشی برای نشان دادن سایه و روشن تصاویر
فرهنگ لغت هوشیار
هاشور
حاشیه، شیوه ای در نقاشی برای نشان دادن سایه و روشن تصاویر
تصویری از هاشور
تصویر هاشور
فرهنگ فارسی معین
هاشور
پرداخت کردن
تصویری از هاشور
تصویر هاشور
فرهنگ فارسی معین
هاشور
عوض کردن لباس، لباس کهنه و مستعمل، فقط یک دست لباس داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاشور
تصویر عاشور
(پسرانه)
روز دهم از ماه محرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باشور
تصویر باشور
(پسرانه)
جنوب (نگارش کردی: باشور)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماشور
تصویر ماشور
هر چیز درهم آمیخته، چیزهای به هم آمیخته
فرهنگ فارسی عمید
(تُرْ)
یکی از الهه های مصریان، که یونانیان آن را آفرودیت نامیدند
لغت نامه دهخدا
(نُ وِ)
نام ایالت وسیعی است در آلمان که از طرف شمال به بحر شمال، هولشتاین، هامبورگ و مکلنبورگ و از جانب مشرق و جنوب شرقی به ساکسونی، براندنبورگ و برونزویک و از جنوب غربی به لیپ، ایالت هس ناسو و وستفالیا و از مغرب به هلند محدود میشود طول این ایالت از مشرق به مغرب 310هزار گز و عرض آن 290هزار گز میباشد. اراضی آن مسطح و در قسمت جنوب آن تپه هایی دیده میشود که بیش از 170 گز ارتفاع ندارند. در قسمت جنوب شرقی سلسله کوههای هارتس کشیده شده است. قسمت شرقی دشت هانور از جنگلهای صنوبر و کاج پوشیده شده. اراضی شمال شرقی آن بواسطۀ رود الب حاصلخیز است. چندین رود دیگر از جمله سو و امس اراضی آن را مشروب میکنند. بیشتر جاها و مخصوصاً قسمت غربی آن پست و مردابی و در آن تعداد بسیاری برکه و دریاچه های کم عمق وسیع به وجود آمده و در ته این دریاچه ها و برکه ها نوعی از خاک سیاه دیده میشود که از نباتات پوسیده به عمل آمده و از آنها به جای سوخت استفاده میشود. سایر اراضی ریگ زار و در بعضی از نقاط با خاکهای دیگری که برای کشاورزی بسیار مناسب است مخلوط شده و قدرت کشت و زرع فراوانی به وجود آورده است. هوای این ایالت در نقاط مختلف، گوناگون است، از جمله نواحی کوهستانی هارز بسیار سرد، ولی در قسمتهای شمال غربی کاملاً معتدل و ملایم و در سواحل، مرطوبی است. با اینکه مقداری از اراضی، مردابی و برخی دیگر ریگ زار وخارستان است، معهذا اهالی فعال آن به اهمیت زراعت پی برده، با بستن سدها و حفر خندقها برای آب، محصولات فراوانی به عمل می آورند که عمده آن عبارت از انواع غلات، کتان، تنباکو، و چوب است. همچنین مراتع و چراگاهها و چمن زارهای وسیعی احداث کرده و در آنها حیوانات اهلی بسیار پرورش میدهند. در کوههای هارز، معادن سرب، طلا، نقره، مس، منگنز و در جاهای دیگر معادن زغال سنگ و نفت بسیار وجود دارد. در سواحل آن، کهربا و نوعی مروارید به دست می آید. اهالی به زبان آلمانی معمول در شمال که مشابهت به زبان هلندی دارد، تکلم میکنند. در قسمت های شمال غربی، قوم فریزون و در طرف مشرق، یک قوم کوچک اسلاوی معروف به ’واند’ زندگی میکنند. مذهب نزدیک به 80 درصد اهالی، کیش لوتر و بقیه پروتستانی و یهودی هستند. فرهنگ و معارف در این سرزمین ترقی و پیشرفت قابل ملاحظه کرده، چنانکه در شهر گوتینگن، دانشگاه بزرگ مجهز و در شهر هانور مرکز این ایالت کالج صنعتی و در شهرهای دیگراین ایالت مدارس عالی، کتابخانه، موزه، رصدخانه، باغ نباتات و بسیاری از مؤسسه های علمی موجود است. صنایع مربوط به آهن کاری و به عمل آوردن کتان و کنف پیشرفت شایانی کرده و بقیۀ صنایع به اندازۀ احتیاجات محلی است. بیشتر رودهایش قابل کشتی رانی است و خطوط آهن و جاده های کامل و به اندازۀ کفایت وجود دارد. تجارت بری و بحری آن در نهایت فعالیت و حرارت میباشد. بازارها و مکاریهای بسیار در این ایالت دایر گردیده که مرکز داد و ستد محصولات و ذخائر و حیوانات و غیره میباشند. هانور از زمانهای قدیم دارای استقلال بوده و به عنوانهای دوکی و مارگراوی اداره میشد. در سال 1814 میلادی به پادشاهی تبدیل گشت و در سال 1866 بر ضد دولت پروس، از اتریش طرفداری کرد و در نتیجۀ غلبه پروس، استقلال هانور از دست رفت و به پروس ملحق گردید. (ازدایره المعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی)
نام شهر بزرگی است در آلمان، مرکز ایالت هانور در شمال غربی آن کشور که در 255 هزارگزی شهر برلن قرار دارد. جمعیت آن در سال 1950 میلادی 444296 تن بوده است. قسمتی از بناها و عمارات این شهر قدیمی است، ولی در قسمت جدیدش کوی و برزنهای زیبا و منظم و ابنیۀ عالی و خوش منظر و کاخهای مخصوص سلاطین سابق و باغ و باغچه های بسیار باصفا، کتابخانه، مدارس صنعتی، مدرسه نظام، کلیسای بدیع و پرتکلف، میدانهای وسیع متعدد، مجسمه ها و هیاکل زیبا، چاپخانه ها، کارخانه های منسوجات، اسلحه سازی، پیانوسازی و نظایر آن وجوددارد. این شهر دارای موقع تجارتی مهم و تجارت فعالی میباشد. خط آهن برلین به کلن و هامبورگ به فرانکفورت از این شهر میگذرد. (ازقاموس الاعلام ترکی) (از دایره المعارف بریتانیکا)
نام جزیره ای است در اقیانوسیه که انتهای شمالیش در 22 درجه و 2 دقیقه از عرض شمالی قرار گرفته و مساحتش به 1476 هزار گز مربع بالغ میشود. قسمت داخلی آن کوهستانی و سواحلش جنگلی و حاصلخیز است. اهالی در کشتی رانی مهارت دارند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ / شُو)
هم شور. آنکه دیگری با وی شور کند. مشاور. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اشر، بمعنی خوبی دندان و تیزی آنها از روی خلقت باشد یا از روی عمل. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به اشر شود.
لغت نامه دهخدا
خشکسالی که زیان رساند و رندد و پوست برد هر چیزی را، بدفال، نامبارک، بدفالی، اسب در میدان که از پس همه آید، (منتهی الارب)، اسب یازدهم، (شرح نصاب از آنندراج)، اسب دهم از ده اسب که پس همه اسبان دود و آن را فسکل نیز گویند، (منتخب از آنندراج)، اسب که سپس اسبان رهان در تک آن چیزی باقی باشد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نطّاق، حراف، زبان آور، سخن آور، زبان باز، (دزی ج 1 ص 7)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است نزدیک دهلی، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جامۀ نهاده برای تبدیل جامه ای که در بر است، (از یادداشت مؤلف)، جامۀ اضافی برای تبدیل، گویند: دو جامه یا لباس ها شورواشور خریدم، یعنی تا یکی را در بر کنم و دیگری را بنهم و نگهدارم برای تبدیل، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خدابندۀ بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 14 هزارگزی مشرق گل تپه و 2 هزارگزی شمال وصله قرار دارد، ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر با 300 تن سکنه، و زبان مردم آن ترکی است، از آب چشمه و قنات مشروب میشود، محصول آنجا غلات و حبوبات و انگور و مختصری صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ناشسته، شسته نشده، تمیز ناشده، غیرمطهر، تطهیرنشده
لغت نامه دهخدا
قسمی پارچۀ سفید پنبه ای لطیف تر از کرباس و شبیه به متقال، پارچه ای لطیف تر از کرباس و خشن تر از چلوار
لغت نامه دهخدا
(هوشْ وَ)
صاحب هوش. هوشمند:
دو پرمایه بیداردل پهلوان
یکی هوشور پیر و دیگر جوان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
چیزهای درهم آمیخته را گویند، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، و رجوع به ماشوره و ماسور شود
لغت نامه دهخدا
عاشور و عاشوراء و عاشوری و عشوری: دهم محرم و به قولی نهم آن و مشهور آن است که عاشوراء دهم و تاسوعاء نهم محرم است، (از اقرب الموارد)، رجوع به عاشورا شود
لغت نامه دهخدا
بطنی است از شمر الطائیه، (معجم قبائل العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَشْ شو)
از کشورهای باستان بود که سراسر بلاد دجلۀ میانه را فرامیگرفت و بنام یکی از الهه های آن کشور ونخستین پایتخت آن خوانده میشد. مردم آن همچون بابلیان (کلدانیان) از نژاد سامی بودند و بزبان آنان سخن می گفتند. با ملتهای همجوار خود زدوخورد میکردند و مدتی زیر فرمان کلدانیان بودند. کشور آشوریان در روزگار تیگلات پیلرز سوم و سارگن دوم و سناخریب و آشور بانیپال (در دو قرن 7 و 8 قبل از میلاد) به اوج عظمت نائل آمد از اینرو سلاطین آن تا مصر پیش رفتند و سیادت بر آن سرزمین را بدست آوردند. سرانجام نینوا پایتخت دوم آن قوم در زیر حملات مادها و بابلیها (612 قبل از میلاد) سقوط کرد و نام آن کشور از روی زمین برافتاد. (از اعلام المنجد). و صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: بسیاری از علما ودانشمندان گمان برده اند که قصد از لفظ آشور که در حزقیال (31:3) مکتوب است اشاره به مملکت آشور و مابقی فصل کتاب مرقوم دلالت بر عظمت و انقلاب آن میکند و هرگاه ذکر شود مقصود از تمامی بلادی است که از طرف مغرب به بحر متوسط و از شرق به نهر هند محدود میباشد. و در کتب مقدس لفظ اشوریین بسیار استعمال شده و مراد اهل آشور یا اهل آن مملکتی است که پایتخت آن نینوا بوده و چون اهالی بابل و کلدانیان این لفظ را استعمال کنند مراد اهل آن مملکتی باشد که پایتختش بابل بوده است، برخلاف اهالی سور که چون این لفظ را ذکر کنند مراد از اهالی بلادی است که بزرگترین شهرهای آن اولا صوربه بعد دمشق میباشد که از طرف جنوب شرقی بزمین کنعان محدود است و بسا میشود که این دو لفظ یعنی آشور و سور با یکدیگر مشتبه شوند و حال اینکه مأخذ و مصدر هر دو در غایت تفاوت و تباین میباشد زیرا که اولی ازاشوربن سام بن نوح و دومی از صور گرفته شده است. و رجوع به همان کتاب صص 73- 78 و ضمیمۀ معجم البلدان چ مصر ص 983 و کتاب النقود ص 94، و آسور و آشور شود
لغت نامه دهخدا
هاشور، نوعی از خطوطباریک چون سایۀ کمرنگ در رسم و نقاشی، حاشورزدن (در نقاشی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واشور
تصویر واشور
جامه اضافی برای تبدیل و عوض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشور
تصویر ماشور
چیزهای در هم آمیخته را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
دهه دهم محرم سوکروز حسین بن علی علیه السلام، دهساخته گویند در چنین روزی خدا ده چیز ساخته: آسمان تختگاه (کرسی) شید (نور) جان پلمه (لوح) کلک (قلم) زمین مشی (آدم) مشیانه (حوا) بهشت روز دهم ماه محرم که روز شهادت حسین بی علی ع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاشور
تصویر قاشور
خشکسال، مرد بد شگون، پسرو اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشور
تصویر واشور
لباس اضافی برای تعویض لباسی که پوشیده اند
شور واشور: دو یا چند جامه که یکی را به تن کنند و دیگری را بشویند و تمیز کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشور
تصویر ناشور
پارچه نخی چرکتاب مانند متقال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشور
تصویر ماشور
چیزهای درهم آمیخته
فرهنگ فارسی معین
جای شستن پا، شستن پا به منظور پایین آوردن حرارت بدن به هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
کثیف و آلوده، نشسته
فرهنگ گویش مازندرانی