نام موضعی قریه مانند به تونس و مردمی در آن به عبادت مشغول. (معجم البلدان) ، نامی که به آن قسمت از مدیترانه که تونس در ساحل آن قرار دارد داده اند و بدین جهت بندر آن بندر رادس نامیده میشود. (معجم البلدان). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
نام موضعی قریه مانند به تونس و مردمی در آن به عبادت مشغول. (معجم البلدان) ، نامی که به آن قسمت از مدیترانه که تونس در ساحل آن قرار دارد داده اند و بدین جهت بندر آن بندر رادس نامیده میشود. (معجم البلدان). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
ابن حیوس. فرزند حیوس صنهاجی، از امرای اندلس بود که بناهای شهر اغرناطه در زمان او آباد و تکمیل شد و این شهر در روزگار انقلاب اندلس ضد اعراب احداث شد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 129)
ابن حیوس. فرزند حیوس صنهاجی، از امرای اندلس بود که بناهای شهر اغرناطه در زمان او آباد و تکمیل شد و این شهر در روزگار انقلاب اندلس ضد اعراب احداث شد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 129)
ششم. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث) (دهار) (آنندراج). عدد واقع بین خامس و سابع. (اقرب الموارد). و آن را به سات و سادی نیز بدل نمایند. رجوع به تاج العروس و منتهی الارب در مادۀ (س ت ت) و سات و سادی در این لغت نامه شود. - امثال: کل سادس مخلوع
ششم. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث) (دهار) (آنندراج). عدد واقع بین خامس و سابع. (اقرب الموارد). و آن را به سات و سادی نیز بدل نمایند. رجوع به تاج العروس و منتهی الارب در مادۀ (س ت ت) و سات و سادی در این لغت نامه شود. - امثال: کل سادس مخلوع
فال بد که به عطسه دادن گیرند از عطاس و جز آن. (منتهی الارب). آنچه بدان تطیر کنند و به فال بد گیرند از فال و عطسه و جز آن. (ناظم الاطباء) ، آهو که از پس پشت درآید و آن را شوم دارند. ج، کوادس. (منتهی الارب). آن صید که از بالا درآید. (مهذب الاسماء)
فال بد که به عطسه دادن گیرند از عطاس و جز آن. (منتهی الارب). آنچه بدان تطیر کنند و به فال بد گیرند از فال و عطسه و جز آن. (ناظم الاطباء) ، آهو که از پس پشت درآید و آن را شوم دارند. ج، کوادس. (منتهی الارب). آن صید که از بالا درآید. (مهذب الاسماء)
گیاه نخست برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و در اقرب الموارد آمده است: گیاهی که روی زمین را بپوشاند. و معنی گیاه نخست برآمده را در ذیل ’وداس’ بدینسان آورده است: هر آن گیاه که روی زمین را بپوشاند و شاخه های آن هنوز منشعب نشده باشد اما در همان وضع انبوه و به هم پیچیده باشد
گیاه نخست برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و در اقرب الموارد آمده است: گیاهی که روی زمین را بپوشاند. و معنی گیاه نخست برآمده را در ذیل ’وِداس’ بدینسان آورده است: هر آن گیاه که روی زمین را بپوشاند و شاخه های آن هنوز منشعب نشده باشد اما در همان وضع انبوه و به هم پیچیده باشد
تند و تیز، حدید، و آن قریه ای است بنزدیکی لدّ، فاندافلد، گمان میبرد که حادید همان ده است که بر فرازتل شرقی لدّ واقع است و امروز آن را حدیثه نامند، (قاموس مقدس)
تند و تیز، حدید، و آن قریه ای است بنزدیکی لدّ، فاندافلد، گمان میبرد که حادید همان ده است که بر فرازتل شرقی لدّ واقع است و امروز آن را حدیثه نامند، (قاموس مقدس)
راهنما، راهنماینده، (برهان) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، راهنمای، (دهار)، مرشد، هدایت کننده، ج، هادون، هادین، هداه، (اقرب الموارد) : بعثه سراجاً منیراً و مبشراً و نذیراً و هادیاً و مهدیاً، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2)، (اصطلاح فیزیک) رسانا، در اصطلاح فیزیک، جسمی که الکتریسته یا حرارت در آن به خوبی منتشر شود، فلزات به طور کلی هادی هستند و غیر فلزات معمولاً هادی نیستند و یا عایق میباشند، سیم مسی را هادی یا رسانای الکتریسته گوییم، در صورتی که نخ ابریشم یا نوار لاستیکی الکتریسته را منتقل نمی کنند، نخ ابریشم و نوار لاستیک را جسم عایق یا نارسانا می نامیم، اجسام عایق را ’دی الکتریک’ نیز می نامند، از این رومیتوان اجسام را به دو دسته تقسیم کرد: 1- اجسام هادی (رساناها)، اجسامی هستند که میگذارند بار الکتریکی از آنها عبور کند، 2- اجسام غیرهادی (نارساناها)، اجسامی هستند که نمی گذارند الکتریسته از آنها عبور کند، گازها و پاره ای از مایعات در شرایط خاصی ممکن است هادی شوند، ولی هادی شدن فلزات بدینگونه است که اتم های اغلب آنها به آسانی یک یا چند الکترون از مدار خارجی خود را از دست میدهند از این رو در داخل یک جسم هادی فلزی مانند مس از هر اتمی یک یا چند الکترون جدا میشود این الکترونها که به الکترونهای آزاد موسومند میتوانند به آزادی در فلز حرکت کنند و همین آزادی حرکت الکترونهاست که باعث انتقال الکتریسته میشود، در یک جسم عایق الکترون آزاد وجود ندارد و یا عده الکترونهای آزاد آن خیلی کم و محدود است و در نتیجۀ این اجسام نمی توانند وسیلۀ انتقال الکتریسته باشند، پیدایش بار الکتریکی در نتیجۀ اصطکاک منحصر به اجسام عایق نیست، هر نوع جسم غیرمشابهی که بهم مالیده شود الکتریسته ظاهر میشود منتها باید توجه داشت که اگر جسم مورد استفاده هادی باشد هنگامی که آن را در دست میگیریم و به جسم دیگر می مالیم بارهایی که ظاهر می شود روی جسم مذکور نمی ماند و بلافاصله منتقل می گردد وداخل دست ما می شود، در حالی که اگر جسم مورد استفاده عایق باشد بارهائی که در محل اصطکاک ظاهر میشود روی آن می ماند، پس اگر بخواهیم یک جسم هادی را با اصطکاک الکتریزه کنیم نخست باید آن را روی یک پایۀ عایق از قبیل شیشه نصب کنیم، (فیزیک عمومی الکتریسته ج 1الکترواستاتیک و الکتروسینستیک تألیف روشن صص 27-29)، متقدم، (اقرب الموارد)، پیشوا، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، پیشرو، پیکان تیر، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، یقال: اصابه هادی السهم، ای نصله، (اقرب الموارد)، گردن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ج، هواد، یقال: انتصب هادی الفلق، (اقرب الموارد)، مقدم گردن، (ناظم الاطباء)، اسد، (از اقرب الموارد)، شیر بیشه، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، گاوی که در مرکز خرمن بندند تا گاوان دیگر در وقت خرمن کوبی گرد آن گردند، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، گاوی که وقت خرمن کوبی او را در مرکز خرمن بندند، (منتهی الارب) (آنندراج)، ج، هوادی، (ناظم الاطباء)، اول از گلۀ شتران پیش رو که نمایان شود، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اول از شب، (منتهی الارب) (آنندراج)، اول شب، (ناظم الاطباء)، در تداول حکمت اشراق ’فیض اول’، رجوع به گنجینۀ نوشته های ایرانی، مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276 شود
راهنما، راهنماینده، (برهان) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، راهنمای، (دهار)، مرشد، هدایت کننده، ج، هادون، هادین، هداه، (اقرب الموارد) : بعثه سراجاً منیراً و مبشراً و نذیراً و هادیاً و مهدیاً، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2)، (اصطلاح فیزیک) رسانا، در اصطلاح فیزیک، جسمی که الکتریسته یا حرارت در آن به خوبی منتشر شود، فلزات به طور کلی هادی هستند و غیر فلزات معمولاً هادی نیستند و یا عایق میباشند، سیم مسی را هادی یا رسانای الکتریسته گوییم، در صورتی که نخ ابریشم یا نوار لاستیکی الکتریسته را منتقل نمی کنند، نخ ابریشم و نوار لاستیک را جسم عایق یا نارسانا می نامیم، اجسام عایق را ’دی الکتریک’ نیز می نامند، از این رومیتوان اجسام را به دو دسته تقسیم کرد: 1- اجسام هادی (رساناها)، اجسامی هستند که میگذارند بار الکتریکی از آنها عبور کند، 2- اجسام غیرهادی (نارساناها)، اجسامی هستند که نمی گذارند الکتریسته از آنها عبور کند، گازها و پاره ای از مایعات در شرایط خاصی ممکن است هادی شوند، ولی هادی شدن فلزات بدینگونه است که اتم های اغلب آنها به آسانی یک یا چند الکترون از مدار خارجی خود را از دست میدهند از این رو در داخل یک جسم هادی فلزی مانند مس از هر اتمی یک یا چند الکترون جدا میشود این الکترونها که به الکترونهای آزاد موسومند میتوانند به آزادی در فلز حرکت کنند و همین آزادی حرکت الکترونهاست که باعث انتقال الکتریسته میشود، در یک جسم عایق الکترون آزاد وجود ندارد و یا عده الکترونهای آزاد آن خیلی کم و محدود است و در نتیجۀ این اجسام نمی توانند وسیلۀ انتقال الکتریسته باشند، پیدایش بار الکتریکی در نتیجۀ اصطکاک منحصر به اجسام عایق نیست، هر نوع جسم غیرمشابهی که بهم مالیده شود الکتریسته ظاهر میشود منتها باید توجه داشت که اگر جسم مورد استفاده هادی باشد هنگامی که آن را در دست میگیریم و به جسم دیگر می مالیم بارهایی که ظاهر می شود روی جسم مذکور نمی ماند و بلافاصله منتقل می گردد وداخل دست ما می شود، در حالی که اگر جسم مورد استفاده عایق باشد بارهائی که در محل اصطکاک ظاهر میشود روی آن می ماند، پس اگر بخواهیم یک جسم هادی را با اصطکاک الکتریزه کنیم نخست باید آن را روی یک پایۀ عایق از قبیل شیشه نصب کنیم، (فیزیک عمومی الکتریسته ج 1الکترواستاتیک و الکتروسینستیک تألیف روشن صص 27-29)، متقدم، (اقرب الموارد)، پیشوا، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، پیشرو، پیکان تیر، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، یقال: اصابه هادی السهم، ای نصله، (اقرب الموارد)، گردن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ج، هَواد، یقال: انتصب هادی الفلق، (اقرب الموارد)، مقدم گردن، (ناظم الاطباء)، اسد، (از اقرب الموارد)، شیر بیشه، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، گاوی که در مرکز خرمن بندند تا گاوان دیگر در وقت خرمن کوبی گرد آن گردند، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، گاوی که وقت خرمن کوبی او را در مرکز خرمن بندند، (منتهی الارب) (آنندراج)، ج، هوادی، (ناظم الاطباء)، اول از گلۀ شتران پیش رو که نمایان شود، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اول از شب، (منتهی الارب) (آنندراج)، اول شب، (ناظم الاطباء)، در تداول حکمت اشراق ’فیض اول’، رجوع به گنجینۀ نوشته های ایرانی، مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276 شود
نام یکی از طبقات چهارگانه که بواسطۀ پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از: ’هادی’، ’دوم’، ’چندال’ و ’بدهتو’، و آنان به کارهائی از قبیل پاکیزه کردن قراء و دیگر کارهای پست اشتغال می ورزند و به زعم هندوان این طبقات به پدری به نام ’شودر’ و مادری به نام ’برهمن’ منسوبند و به زنا متولد شده اند، و هادی بواسطۀ دوری از پستی ها از دیگر طبقات پسندیده تر است، چنانکه بدهتو بدترین آنان است چه به خوردن مردار اکتفا نکند و به گوشت سگ پردازد ... هر یک از طبقات چهارگانه صف واحدی تشکیل میدهد و هرگاه جمعی از دو طبقۀ مختلف در مجلسی فراهم آید بوسیلۀ پرده ای از هم جدا گردند ویا با خطی بین آنها جدایی افتد که هر یک از دیگری مشخص و ممتاز گردد، (از تحقیق ماللهند بیرونی ص 49)
نام یکی از طبقات چهارگانه که بواسطۀ پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از: ’هادی’، ’دوم’، ’چندال’ و ’بدهتو’، و آنان به کارهائی از قبیل پاکیزه کردن قراء و دیگر کارهای پست اشتغال می ورزند و به زعم هندوان این طبقات به پدری به نام ’شودر’ و مادری به نام ’برهمن’ منسوبند و به زنا متولد شده اند، و هادی بواسطۀ دوری از پستی ها از دیگر طبقات پسندیده تر است، چنانکه بدهتو بدترین آنان است چه به خوردن مردار اکتفا نکند و به گوشت سگ پردازد ... هر یک از طبقات چهارگانه صف واحدی تشکیل میدهد و هرگاه جمعی از دو طبقۀ مختلف در مجلسی فراهم آید بوسیلۀ پرده ای از هم جدا گردند ویا با خطی بین آنها جدایی افتد که هر یک از دیگری مشخص و ممتاز گردد، (از تحقیق ماللهند بیرونی ص 49)
از القاب امام علی النقی (ع) امام دهم است، تولدش به روایت اکثر اهل خبر در نیمه های ماه رجب در سنۀ اربع عشر و مأتین به مدینه اتفاق افتاد و به قولی به سال اثناعشر ومأتین، مادرش ام ولد بود مسماه بسمانه (و یقال ان امه ام الفضل بنت المأمون) و آن جناب در اسم و کنیت با علی المرتضی و علی الرضا یکی بود و بنابراین او راابوالحسن ثالث گویند و القاب شریفش نقی و هادی و عسکری و ناصح و متوکل و فتاح و مرتضی است و در اعلام الوری مسطور است که عالم و طبیب و فقیه و امین نیز از جملۀ القاب آن جناب است و امام ابوالحسن علی الهادی در وقت وفات پدر شش ساله بود و متوکل خلیفه در زمان ایالت خویش یحیی بن هرثمه بن اعین را به مدینه فرستاد تا آن جانب را به سرمن رای که اکنون به سامره مشهور است آورد و هادی بعد از آنکه مدت ده سال و چند ماه آنجا مقیم بود در ماه جمادی الاّخر یا رجب سنۀ اربع و خمسین و مأتین درگذشت و در سرایی که به سامره داشت مدفون شد به روایت علماء شیعه المعتز خلیفه آن جناب را زهر داد و اهل سنت گویند که فوتش به مقتضای اجل طبیعی اتفاق افتاد، مدت عمرش به روایت اصح چهل سال و زمان امامتش سی و سه سال و چند ماه و العلم عنداﷲ، و رجوع به علی النقی شود، (تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 95)
از القاب امام علی النقی (ع) امام دهم است، تولدش به روایت اکثر اهل خبر در نیمه های ماه رجب در سنۀ اربع عشر و مأتین به مدینه اتفاق افتاد و به قولی به سال اثناعشر ومأتین، مادرش ام ولد بود مسماه بسمانه (و یقال ان امه ام الفضل بنت المأمون) و آن جناب در اسم و کنیت با علی المرتضی و علی الرضا یکی بود و بنابراین او راابوالحسن ثالث گویند و القاب شریفش نقی و هادی و عسکری و ناصح و متوکل و فتاح و مرتضی است و در اعلام الوری مسطور است که عالم و طبیب و فقیه و امین نیز از جملۀ القاب آن جناب است و امام ابوالحسن علی الهادی در وقت وفات پدر شش ساله بود و متوکل خلیفه در زمان ایالت خویش یحیی بن هرثمه بن اعین را به مدینه فرستاد تا آن جانب را به سرمن رای که اکنون به سامره مشهور است آورد و هادی بعد از آنکه مدت ده سال و چند ماه آنجا مقیم بود در ماه جمادی الاَّخر یا رجب سنۀ اربع و خمسین و مأتین درگذشت و در سرایی که به سامره داشت مدفون شد به روایت علماء شیعه المعتز خلیفه آن جناب را زهر داد و اهل سنت گویند که فوتش به مقتضای اجل طبیعی اتفاق افتاد، مدت عمرش به روایت اصح چهل سال و زمان امامتش سی و سه سال و چند ماه و العلم عنداﷲ، و رجوع به علی النقی شود، (تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 95)
نام سنگی است، گویند هرکه آن سنگ را با خود دارد سگ به او فریاد نکند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سنگی بود به رنگ طحال ... چون با زاج منقی خلط کرده بر زیبق نهند آن را عقد کند، (نزههالقلوب)، اسم تریاق فاروق است، (فهرست مخزن الادویه) (تحفه)، هو التریاق الکبیر، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 343)، و حکیم مؤمن در فصل تریاقات آرد:تریاق کبیر و او را تریاق فاروق و تریاق اکبر و تریاق هادی نامند، (از نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، و داود ضریر انطاکی ذیل تریاق آرد: بر هرچه دارای خاصیت پادزهری و نفع عظیم سریع باشد اطلاق شود و هم اکنون بر هادی، یعنی تریاق اکبری که اندرومافس قدیم آن را ترکیب کرد اطلاق گردد، و رجوع به تریاق، تریاق کبیر وتریاق اکبر شود، اسمی است مردان را، - امثال: هادی ! اسمت را به ما نهادی ! از چه عیب و رسوایی خود را به من نسبت کنی، (امثال و حکم ج 4 ص 1899)
نام سنگی است، گویند هرکه آن سنگ را با خود دارد سگ به او فریاد نکند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سنگی بود به رنگ طحال ... چون با زاج منقی خلط کرده بر زیبق نهند آن را عقد کند، (نزههالقلوب)، اسم تریاق فاروق است، (فهرست مخزن الادویه) (تحفه)، هو التریاق الکبیر، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 343)، و حکیم مؤمن در فصل تریاقات آرد:تریاق کبیر و او را تریاق فاروق و تریاق اکبر و تریاق هادی نامند، (از نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، و داود ضریر انطاکی ذیل تریاق آرد: بر هرچه دارای خاصیت پادزهری و نفع عظیم سریع باشد اطلاق شود و هم اکنون بر هادی، یعنی تریاق اکبری که اندرومافس قدیم آن را ترکیب کرد اطلاق گردد، و رجوع به تریاق، تریاق کبیر وتریاق اکبر شود، اسمی است مردان را، - امثال: هادی ! اسمت را به ما نهادی ! از چه عیب و رسوایی خود را به من نسبت کنی، (امثال و حکم ج 4 ص 1899)
نام دو موضع است در مغرب یکی بادس زاب و دیگری بادس فاس بکنار دریا نزدیک فاس است. (از معجم البلدان). رجوع به الحلل السندسیه جزء 1 ص 63 و 68 و قاموس الاعلام ترکی و مراصد الاطلاع شود، خانه تابستانی. (برهان) (شعوری ج 1 ورق 155 ص ب) (ناظم الاطباء) ، خانه ای که در اطراف آن بادگیر ساخته باشند. (برهان). خانه بادگیردار. (ناظم الاطباء)
نام دو موضع است در مغرب یکی بادس زاب و دیگری بادس فاس بکنار دریا نزدیک فاس است. (از معجم البلدان). رجوع به الحلل السندسیه جزء 1 ص 63 و 68 و قاموس الاعلام ترکی و مراصد الاطلاع شود، خانه تابستانی. (برهان) (شعوری ج 1 ورق 155 ص ب) (ناظم الاطباء) ، خانه ای که در اطراف آن بادگیر ساخته باشند. (برهان). خانه بادگیردار. (ناظم الاطباء)
دشمت (فکر بد فکر غلط)، دلفگذشت آنچه در دل افتد آنچه بخاطر خطور کند، وسواس، جمع هواجس، خاطر اول یا خاطر ربانی است که هیچگاه خطا نکند و سهل آنرا (سبب اول) و (نقرخاطر) نامیده است و چون در نفس تحقق یابد (ارادت) نامیده میشود وچون دفعه سوم بگذرد آنرا (همت) خوانند و در دفعه چهارم (عزم) نامیده گردد و هنگام توجه بقلب اگر خاطر فعل باشد آنرا (قصد) خوانند و با شروع در کار آنرا (نیت) نامند، خطاب نفسانی خطابی که در آن حظ نفس باشد
دشمت (فکر بد فکر غلط)، دلفگذشت آنچه در دل افتد آنچه بخاطر خطور کند، وسواس، جمع هواجس، خاطر اول یا خاطر ربانی است که هیچگاه خطا نکند و سهل آنرا (سبب اول) و (نقرخاطر) نامیده است و چون در نفس تحقق یابد (ارادت) نامیده میشود وچون دفعه سوم بگذرد آنرا (همت) خوانند و در دفعه چهارم (عزم) نامیده گردد و هنگام توجه بقلب اگر خاطر فعل باشد آنرا (قصد) خوانند و با شروع در کار آنرا (نیت) نامند، خطاب نفسانی خطابی که در آن حظ نفس باشد