جدول جو
جدول جو

معنی هادائن - جستجوی لغت در جدول جو

هادائن
دادن، ادا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هادان
تصویر هادان
(پسرانه)
معرب از عبری نام پدر ساوه همسر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاداشن
تصویر پاداشن
مزد، برای مثال شتاب گیرد و گرمی به وقت پاداشن / صبور گردد و آهسته وقت بادافراه (فرخی - ۳۵۶) سزای عمل، سزا، جزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاگدان
تصویر هاگدان
جای هاگ در رستنی های نهان زا، اسپرانژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادادن
تصویر وادادن
تسلیم شدن، ول شدن، شل شدن مثلاً وادادن گچ، دادن، پس دادن، بازدادن
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
قیدی بود که در آخر هر یک از قضایای پنجگانه: مشروطۀ عامه، عرفیۀ عامه، وقتیۀ مطلقه، منتشرۀ مطلقه، مطلقۀ عامه، درآید. رجوع به لادوام شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 64هزارگزی جنوب خاوری راین و 16هزارگزی خاور شوسۀ جیرفت به بم قرار گرفته است. سرزمینی است کوهستانی سردسیر با صد تن سکنه. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جزای نیکیست ضد بادافراه که جزای بدیست. ناصرخسرو گوید:
آن کن از طاعت و نیکی که نداری شرم
چون به بینیش در آن معدن باداشن.
و جمال الدین عبدالرزاق نیز فرماید:
وگر به لذت مشغول احتلامست آن
جنب ز خواب درآئی بروز باداشن.
و ببای فارسی نیز بنظر رسیده. (فرهنگ سروری خطی). باحتمال قوی درین شواهد پاداشن صحیح است. رجوع به شعوری ج 1 ورق 179 و پاداشن در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ)
بازدادن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). پس دادن. دوباره دادن. (ناظم الاطباء). رد کردن:
آنچه خوردی واده ای مرگ سیاه
از نبات و ورد و از برگ و گیاه.
مولوی.
خار در پا شد چنین دشوار یاب
خار در دل چون بود واده جواب.
مولوی.
من در آندم وادهم چشم ترا
تا فروخوانی معظم جوهرا.
مولوی (مثنوی چ بروخیم دفتر سوم ص 474).
بازفرمان آیدش بردار سر
از سجود و واده از کرده خبر.
مولوی (مثنوی دفتر سوم).
چون بیاید شام و دزدد جام من
گویمش واده که نامد شام من.
مولوی (مثنوی دفتر سوم).
ای نوخطی که شوختری از هزار طفل
از طفلکی که بوسه خوری بوسه وامده.
مسیح کاشی (از آنندراج).
، منقطع گشتن موقت (درد). فاصله دادن. فاصله پدید کردن. فرجه دادن. میانه دادن. موقتاً رها کردن. رها کردن. موقتاً آرام شدن. (یادداشت مؤلف) ، مقاومت نکردن. کوتاه آمدن. ممانعت نکردن.
استرداد، وادادن خواستن. (زوزنی).
- وادادن سبق، فراموش کردن. (آنندراج).
- به دست وادادن، در این شاهد ظاهراً به معنی سپردن و لو دادن و تسلیم کردن است: آنگه چون بر زید علی دست یافتند به این که تیر بر پیشانیش آمد و کشته شد پنهان در جویی دفنش کردند تا مروانیان بندانند. هم رافضیان رهنمونی کردند تا او را برآوردند وبرآویختند و زنش را به دست وادادند تا زن آبستن را دستهای نگار برنهاده ببریدند و اینها همه رافضیان کردند هم با علی و هم با حسن و هم با حسین و هم با اولاد او. (ص 408 کتاب النقض تألیف عبدالجلیل قزوینی رازی).
- وادادن نان در تنور یا رنگ از دیوار، افتادن. مقابل چسبیدن و گرفتن
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ)
ندادن. از دادن خودداری کردن:
هرآنکس که بیداد بد دور کرد
به نادادن چیز و گفتار سرد.
فردوسی.
از یکی از عرب قم طلب خراج مینمودند و او اصرار مینمود بر نادادن آن. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از نواحی جنوب چهارجوی واقع در جنوب غربی پسکی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
حاکم نشین ناحیۀ ’دوردونی’ اروندیسمان ’برژراس’. سکنه 420 تن. صومعه ای بزرگ و باشکوه دارد
لغت نامه دهخدا
یا ساندویچ، ایالت پنجاهم ازایالات متحدۀ امریکا که به صورت مجمع الجزایری در اقیانوس آرام در جنوب مدار رأس السرطان بین 55، 18 و25، 28 عرض شمالی و 48، 154 و 25، 178 طول غربی قرار دارد، مجمع الجزایر هاوائی که جزایر ساندویچ نیز نامیده میشود از هشت جزیره تشکیل می یابد که بزرگترین آنها هاوائی با وسعت 4030 میل مربع است که اغلب جزیره بزرگ نامیده میشود، هفت جزیره دیگر عبارتند از: مائوئی که وسعتش 728 میل مربع، اوآهو 604 میل مربع، کائوائی 555 میل مربع، مولوکائی 265 میل مربع، لانائی 141 میل مربع، نی ئی هائو 72 میل مربع و کاهولاو بوسعت 45 میل مربع این جزایر بین قارۀ امریکا و آسیا واقع شده، و فاصله آنها تا سواحل این دو قاره نسبهً زیاد است چنانکه از اونالاسکا که در شمال هاوائی واقع است 2106 میل و از جزیره تاهیتی که در جنوب آن قرار گرفته 2390 میل و از سانفرانسیسکو که در مشرق آن است 2100 میل و از هونگ کونگ که حد غربی آن بشمار میرود 4961 میل فاصله دارد، با این ترتیب مردم هاوائی از داشتن همسایگان نزدیک محرومند، جزایر هاوائی بر طبق نظریۀ زمین شناسان در نتیجۀ آتش فشانی کوههای آتش فشان در این قسمت از اقیانوس کبیر پدید آمده است، هم اکنون نیز درهاوائی که جنوبی ترین جزیره این مجمع الجزایر است دوکوه آتش فشان به نام کیلاویا و مائونالوآ وجود داردکه گاهگاه توده های بزرگ گدازه های زیرزمینی از دهانۀ آنها بیرون میریزد و بر وسعت هاوائی می افزاید، با اینکه جزایر هاوائی در جنوب مدار رأس السرطان و در منطقۀ حاره قرار دارند، ولی نمیتوان آنها را جزو جزایر گرمسیر بشمار آورد زیرا آب و هوا، درختان، بوته هاو دیگر گیاهانی که در این جزیره ها می رویند، مربوط به منطقۀ نیم معتدل هستند، این جزایر وضعی بین جنگلهای گرم و بخارآلود نزدیک خط استوا و نواحی خنک تر و معتدل تر شمال، دارد، آب و هوای این سرزمین تقریباً ملایم ترین آب و هوای جهان است زیرا حرارت متوسط در فصول مختلف تنها در حدود پنج و نیم درجه تغییر می کند و بندرت پیش می آید که از سی و شش درجه پایین تر آید و یااز چهل و دو درجه فراتر رود، به دو علت آب و هوای جزایر هاوائی از اغلب سرزمین هائی که در منطقۀ حاره واقعند، خنک تر است، یکی به علت جریان های مداوم و یکنواخت هواست که آنها را بادهای دائمی مینامند، این بادها از مشرق و شمال شرقی به خشکی میوزد و خنکی باطراوتی از دریا بهمراه می آورد، و دیگر بسبب جریان اقیانوس است، این جریان به صورت دایره ای بسیار وسیع از شمال به جنوب روان میشود و آبهای گرداگرد جزیره ها را ازآنچه باید باشد خنک تر میسازد، لیکن با اینکه آب و هوای این جزایر معتدل و ملایم شناخته شده است نباید تصور کرد که هرگز روز تا روز یا مکان تا مکان تغییر نمی پذیرد، بلکه در حقیقت حد اعلای درجۀ بارندگی و حرارتی را دارد که به ندرت میتوان در نقاط دیگر جهان و در چنین وسعت کم سراغ داشت، دو کوه بزرگ هاوائی بیش از 4400 متر از سطح اقیانوس ارتفاع دارند و قلۀ این کوهها که یکی مائونالوآ ودیگری مائوناکه آ نامیده میشود همواره در مدتی از سال پوشیده از برف است، با وجود این در زمین های پست که فاصله آنها از کوهستان بیش از چند کیلومتر نیست، کشتزارهای نیشکر، قهوه و میوه های گرمسیری از قبیل پرتقال، پاپایا، موز، درخت نان و آناناس میتوان یافت، میزان متوسط بارندگی سالانه در کوه وائی آلی آلی واقع در جزیره کائوائی که شمالی ترین جزیره مجمع الجزایر هاوائی است، تقریباً یازده متر و نیم میباشد و گاهی به پانزده متر هم میرسد، کوه مذکور با داشتن چنین بارندگی، پر آب ترین نقاط جهان است معهذا در همان جزیره، در فاصله کمتر از سی و دو کیلومتر، سالانه بیش از نیم متر باران نمی بارد، جزایر هاوائی در سال 1778 توسط ناخدا کوک دریانورد انگلیسی کشف شد، وی این جزایر را به نام ارل ساندویچ که حامی کوک در انگلستان بود جزایر ساندویچ نامید، حکومت هاوائی تا سال 1894 میلادی استبدادی بود لیکن در این سال بعد از قیامهای پی در پی و مبارزات طولانی مردم با حکومت، رژیم استبدادی به جمهوری مستقل تبدیل شد، اما عمر این جمهوری کوتاه بود زیرا چهار سال بعد یعنی در سال 1898 استقلال آن از دست رفت و هاوائی به ایالات متحدۀ امریکا ملحق گشت و از این تاریخ تا 1959م، در تصرف و تحت قیمومت امریکا بود لیکن در بیست وهشتم ژوئیه این سال، پس از تلاشها و کوششهای وسیع ودامنه دار مردم هاوائی، این سرزمین استقلال داخلی یافت و بعنوان پنجاهمین ایالت از ایالات متحده شناخته شدو دو سناتور و یک نماینده به مجلس نمایندگان امریکافرستاد، مرکز این ایالت شهر هونولولو است، جمعیت هاوائی بر طبق آمار سال 1940 میلادی 423330 تن بوده که مخلوطی از ملل اروپا و افریقا و آسیا و تعداد کمی بومیان اصلی هاوائی هستند، در بین مردم هاوائی جمعیت ژاپنی ها 157905 تن میباشد که این تعداد بیشتر از سایر ملتهاست، اقتصاد جزایر هاوائی روزبروز در حال توسعه و پیشرفت است، صنایع آن از پنجاه سال پیش ترقی و تکامل عظیمی یافته، محصولات آن نیشکر، آناناس و قهوه است، محصول نیشکر، هزاران تن از ساکنان این جزایر را به کار واداشته و پایه های دادو ستد هاوائی را با کشورهای دیگر جهان تشکیل داده است، امروز قریب به سی کشتگاه پهناور نیشکر در جزایر هاوائی وجود دارد، اندازۀ متوسط هر یک از این کشتزارها در حدود هفت هزار جریب است، محصول سالیانۀ آنهارویهم بیش از یک میلیون تن شکر است و این مقدار برابر یک چهارم کلیۀ محصول شکری است که در آمریکا تولید میشود، پس از نیشکر مهمترین محصول هاوائی آناناس است، این میوه در سالهای اخیر شاید بیش از هر محصول دیگر جزایر هاوائی شهرت یافته محصول سالیانۀ آن بطورمتوسط در حدود بیست و چهار میلیون صندوق است، این رقم هشتاد درصد کلیۀ آناناسی است که در سراسر جهان مصرف میشود، سومین محصول گیاهی هاوائی که پرورش آن نسبت به نیشکر و آناناس به میزان کمتری است، لیکن در اقتصاد جزایر اهمیت دارد، قهوه میباشد، امروز پرورش قهوه بیشتر در ناحیه کنا واقع در ساحل غربی جزیره بزرگ هاوائی انجام میگیرد وتقریباً تمام محصول قهوه به امریکا صادر میشود، قهوۀ هاوائی بسبب طعم مطبوع و مطلوبی که دارد، در سراسر جهان دارای مشتریان فراوانی است، از نظر فرهنگ نیزهاوائی پیشرفت قابل توجهی دارد، دبستانها و دبیرستانهای فراوان و مؤسسات علمی و تجربی و کتابخانه در آن احداث گردیده، دانشگاه هاوائی در حدود 5000 دانشجودارد، هاوائی که بهشت اقیانوس آرام نامیده میشود بسبب تنوع و خوشی آب و هوا و مناظر زیبا و دلکش طبیعی دیدنی های جالب توجه و خونگرمی و مهمان نوازی مردم، یکی از باصفاترین و زیباترین گردشگاههای جهان بشمار است و هر ساله تعداد کثیری سیاح از نقاط مختلف جهان به این جزایر میروند، (از کتاب هاوائی، تألیف اسکار لویس، ترجمه کیانوش) (از دایرهالمعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در آلمان که بر ساحل راست نهر ماین در 14 میلی خاور خط آهن فرانکفورت و محل تقاطع خطوط فریدبورگ و ببرا و آشافنبورگ واقع شده، جمعیت آن در سال 1950 میلادی 30702 تن بوده است، این شهر دارای کوی و برزنهای پاکیزه و خیابانهای وسیع ومنظم و تفرجگاههای خوش منظر و دلکش و کارخانه های منسوجات ابریشمی، دستکش و جوراب و نظائر اینها میباشد، (از دائره المعارف بریتانیکا) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام پدر ساره زوجه ابراهیم و مادر اسحاق
لغت نامه دهخدا
(شَ)
پاداش. پاداشت:
دهد ولی ّ ترا کردگار پاداشن
دهد عدوی ترا روزگار بادافراه.
فرخی.
شتابکارتر از باد وقت پاداشن
درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه.
فرخی.
خلق را داند کرد او مهی و داند داشت
چه به پاداشن نیک و چه ببد بادافراه.
فرخی.
شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن
صبور گرددو آهسته گاه بادافراه.
فرخی.
فضل و کردارهای خوب ترا
نتوان کرد هیچ پاداشن.
فرخی.
به نیم خدمت بخشد هزار پاداشن
به صد گنه نگراید به نیم بادافراه.
فرخی.
دوستان را ز تو همواره همین باد که هست
عزّ بی خواری و پاداشن بی بادافراه.
فرخی.
تا چو کردار ستوده نبود سیرت زشت
تا چو پاداشن نیکو نبود بادافراه.
فرخی.
عید را شادان گذار و ناطلب کرده بیاب
زایزد پاداش ده پاداشن ماه صیام.
فرخی.
نکند کندی وقتی که کند پاداشن
نکند تیزی وقتی که کند بادافراه.
فرخی.
لاجرم شاه جهان بار خدای ملکان
آنکه پاداشن شاهان کند و بادافراه.
فرخی.
جفا باشد بعشق اندر بتر زین
که پاداشن بود مهر مرا کین.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
بد و نیک راهر دو پاداشن است
خنک آنکه جانش از خرد روشن است.
اسدی.
آن کن از طاعت و نیکی که نداری شرم
چون ببینیش در آن معدن پاداشن.
ناصرخسرو.
حاکم بمیان خصم و آن من
پیغمبر تست روز پاداشن.
ناصرخسرو.
وان را که حاسد است حسد خود بسست
اندر دل ایستاده به پاداشنش.
ناصرخسرو.
موافقان ترا و مخالفان ترا
ز مهر و کین تو پاداشن است و بادافراه.
معزی.
به باغ دولت و ملکت به بادافراه و پاداشن
عدو را خار بی وردم ولی را ورد بی خارم.
سوزنی.
پاداشن نیکان همه نیکی است در این ملک
چونانکه بدان را ز بدی بادافراه است.
سوزنی.
یگانه ای که دو دستش گه عطا بدهد
هزار فایده با صدهزار پاداشن.
لامعی جرجانی.
- ، روز پاداشن، یوم الجزاء. قیامت. یوم الدین:
محمّدی که محمّد که مفخر رسل است
کند تفاخر از او روز حشر و پاداشن.
سوزنی.
وگر بلذّت مشغولی احتلام است آن
جنب ز خواب درآئی بروز پاداشن.
جمال الدین عبدالرزاق.
و رجوع به پاداش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جادادن
تصویر جادادن
نهادن چیزیرا در جایی هشتن، نصب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادادن
تصویر وادادن
پس دادن، باز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداشن
تصویر پاداشن
پاداش یا روز پاداشن. قیامت روز جزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هادادن
تصویر هادادن
وادادن باز دادن، یا پشت ها دادن، پشت کردن فرار کردن: (بترسید وپشت ها داد و آهنگ قلعه کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداشن
تصویر پاداشن
((شَ))
جزا و کیفر چه خوب چه بد، مهر، کابین، پاداش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وادادن
تصویر وادادن
پس دادن، جدا شدن، سست شدن، شل شدن
فرهنگ فارسی معین
اجر، انعام، پاداش، پاداشت، جزا، مزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پهن کردن، گستردن، افشاندن دانه در باد جهت جداسازی خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن، جهیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نگاه کردن، دیدن، نگریستن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخفی کردن، پناه دادن، منزل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کش دادن، دنباله دار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرصت یافتن، روی آوردن شانس و بخت
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن، جهیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چراندن گوسفندان، به چرا بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دادن، ادا کردن، افزودن، افزون کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به کره نشستن ماست، آبی که در مشک یا دوشان ریزند تا موجب
فرهنگ گویش مازندرانی