جدول جو
جدول جو

معنی هاتا - جستجوی لغت در جدول جو

هاتا
یعنی آن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هاتا
تنک، با فاصله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همتا
تصویر همتا
(دخترانه)
نظیر، مانند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راتا
تصویر راتا
(دخترانه)
نام فرشته ای است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هارا
تصویر هارا
(دخترانه)
کوهستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاتف
تصویر هاتف
(پسرانه)
سروش، نوا دهنده ای که صدایش شنیده شود اما خودش دیده نشود، نام شاعر معروف قرن دوازدهم، هاتف اصفهانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هانا
تصویر هانا
(دخترانه)
پناه، امید، نفس، فریاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاتف
تصویر هاتف
آوازکننده ای که صدایش شنیده شود و خودش دیده نشود، آوازدهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همتا
تصویر همتا
مثل، مانند، شریک، هم جنس، برابر، همسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
لکنت، گرفتگی زبان
فرهنگ فارسی عمید
گرفتگی و لکنت زبان را گویند، (برهان) (انجمن آرا)، گرفتن زبان باشد در سخن گفتن و آنرا به تازی لکنت خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، آنکه زبانش باتاء گردد (مهذب الاسماء)، گرفتن زبان در سخن گفتن زیرا که این حالت در گفتن ’تا’ بیشتر باشد، گنگلاج شخصی را گویند که در زبانش گرفتگی باشد، (برهان)، رجوع به گنگلاج شود
نوعی سوسمار، حربا، بوقلمون خامالاون
لغت نامه دهخدا
گیشدر، و باتا در پنجاب متداول است، رجوع به گیشدر شود، حب السلاطین، (برهان)، حب السلاطین که او را دند نیز نامند، (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (شعوری)، رجوع به کرچک هندی شود، بهندی جمال گور گویند، (الفاظالادویه)
لغت نامه دهخدا
فرشته ای است، (فرهنگ ایران باستان ص 96)، یکی از ایزدان است، (فرهنگ ایران باستان ص 100)
لغت نامه دهخدا
رادی، دهش، (فرهنگ ایران باستان از اهنودکات یسنا 33 بند 104)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هشت تا. هشت واحد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 30 هزارگزی باختر پاوه، کنار رودخانه سیروان (مرز عراق). جایی است کوهستانی و گرمسیر و دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کسی که پردۀ ناموس دیگری بدرد. (از اقرب الموارد) ، آنکه از پیری بی خرد گردد. (از منتهی الارب). ج، هاترون، و هتره، هتر هاتر، مبالغه است. اوس بن حجر راست: ’یراجع هتراً من تماضر هاترا’، ای یعود الی ان یهذی بذکرها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دو کودک روستائی که از دسیسۀ اونک خان بر قتل چنگیزخان آگاه شد و به اطلاع وی رسانید. صاحب حبیب السیر آرد: اونک خان خاطر بر آن قرار داد که سحرگاهی که چنگیزخان در خواب غفلت باشد بر سرش تازد و مهم او را بر طبق دلخواه حسّاد بسازد، قضا را در آن روز یکی از امراء صورت آن اندیشه را در خلوتی پیش خاتون خود حکایت میکرد و دو کودک که از رمه شیر آورده بودند و باتا و قیشلیق نام داشتند از بیرون خرگاه آن سخن را شنیده علی الفور متوجه اردوی چنگیزخان گشتند و کماهی حالات را بعرض رسانیدند... در وقت ظلام لیل که هر یک از آن دو خیل بمنزل خویش فرودآمدند... چنگیزخان نام کسانی را که در آن جنگ در ملازمتش بودند بر دفتر نوشته هر یک را منصبی مناسب مقرر فرمود و آن کودک را که خبر قصد اونک خان به وی رسانیده بود ترخان گردانید... و جمیع ترخانیان که در زمان سلاطین چنگیزخانی و خواقین تیمور گورکانی در بلاد ماوراءالنهر و خراسان اقامت داشتند از نسل باتا وقشلیق اند، و نسبت باتا و قشلیق [به تکلبیکوت بن اوزناوت میرسد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 19 و 20)
لغت نامه دهخدا
کوهستان هارا محلی است در نواحی مغربی آشور که اسرائیلیان بدانجا برده شدند، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
به معنی این، ولی درمؤنث استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). این دو زن
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به معنی این. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
پرده در پرده درنده پرده در: (نخواست که خارق آن حشت و هاتف آن پرده او باشد) یا هاتک استار پرده در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
گرفتگی و لکنت زبان را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاتا
تصویر ذاتا
شخصاً بنفس خود، به تن خویش، نهادی سرشتی چهره ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتا
تصویر باتا
گیشدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتا
تصویر اهتا
کوژ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاها
تصویر هاها
مرد نیک خندنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتف
تصویر هاتف
آواز دهنده، خواننده، بانگ دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همتا
تصویر همتا
همجنس، همزاد، همانند، قرین، شبیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتن
تصویر هاتن
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همتا
تصویر همتا
((هَ))
نظیر، مانند، معادل، مساوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاتف
تصویر هاتف
((تِ))
آواز دهنده، آواز کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاتک
تصویر هاتک
((تِ))
پرده درنده، پرده در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
گرفتگی زبان، لکنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همتا
تصویر همتا
بدیل، نظیر، مشابه
فرهنگ واژه فارسی سره