جدول جو
جدول جو

معنی نیکونماز - جستجوی لغت در جدول جو

نیکونماز
(نَ)
نمازی. خوش نماز. که در نماز گزاردن کاهلی و غفلت نکند: با ستمکاری مردی نیکو صدقه و نماز بود. (تاریخ بیهقی ص 420)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیکناز
تصویر نیکناز
(دخترانه)
آنکه دارای عشوه و غمزه ای خوب و نیکوست
فرهنگ نامهای ایرانی
(رَ زْ / زِ)
خوش نما. که در نظر خوشایند است:
چنان کن که این عهد نیکونمای
در ابنای ما دیر ماند به جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ / مِ)
نیکونمای. رجوع به نیکونمای شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
نیک نهاد. خوش فطرت. نیکوسرشت. (یادداشت مؤلف) :
شنید این سخن پیر نیکونهاد
بخندید کای یار فرخ نژاد.
سعدی.
گر قدر خود بدانی قربت فزون شود
نیکونهاد باش که پاکیزه جوهری.
سعدی.
غلامش به دست کریمی فتاد
توانگر دل و دست و نیکونهاد.
سعدی.
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جانها فدای مردم نیکونهاد باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
نیک نامی، خوش نامی، شهرت خوب: از شجرۀ شادمانی جز ثمرۀ نیکونامی نچیند، (التوسل از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نیک ساز، (فرهنگ فارسی معین)، نیکوساخت
لغت نامه دهخدا
نیک نام، (ناظم الاطباء) : بدنام نشوید و همگان نیکونام مانید، (تاریخ بیهقی ص 359)،
داد دختر به محرمی پیغام
تا بگوید به شاه نیکونام،
نظامی،
چه باید طبع را بدرام کردن
دو نیکونام را بدنام کردن،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیکو ساز
تصویر نیکو ساز
نیکو سلاح پوشیده، خوش ساخته نیکو ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
خوش ذات، خوش فطرت، خوش قلب، نیک خلق، نیک سیرت، نیک فطرت، نیکوخصال
متضاد: بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد